جایگاه اسرائیل در خاورمیانه
نویسنده:احمد فراهانى
بیش از نیم قرن است که منازعه اعراب و اسرائیل جریان
دارد و تاکنون مباحث متعددى را به خود اختصاص داده است . یکى از مسائل مهمى
که رفته رفته به عنوان جزئى از فرهنگ سیاسى منطقه خاورمیانه درآمده ، محور
قرار گرفتن اسرائیل در بسیارى از جریانات است .
به طور مثال ، اولین
سؤالى که با فروپاشى حکومت صدام حسین در عراق مطرح شد ، این مسئله بود که
اسرائیل و عراق جدید به عنوان یک کشور مسلمان و عضوى از اتحادیه عرب ،
چگونه روابط خود را با یکدیگر تعریف مىکنند . سؤالاتى دیگر مانند اینکه
آیا حکومت جدید عراق روابط دوستانهاى با اسرائیل خواهد داشت یا خیر ؟ آیا
عراق آینده ، تهدیدى براى اسرائیل خواهد بود ؟ نیز مطرح شد .
نگاه
اسرائیل به محیط جدید امنیتى خاورمیانه پس از سقوط صدام حسین ، نگاهى
کماکان تهدیدآمیز بوده است و رهبران تل آویو بر همین اساس تلاش داشتهاند
تا ورودىهاى آشوبساز به سیستم امنیتى خود را در خارج از مرزهاى خویش
کنترل نموده و از ورود این آشوبسازها به سیستم جلوگیرى نمایند .
از
نظر رهبران اسرائیل ، دسترسى کشورهاى منطقه به تسلیحات غیرمتعارف و مهمتر
از آن مسئله آینده نامشخص صلح خاورمیانه به ویژه پس از مرگ یاسر عرفات و
مازاد بر آن آسیب پذیرى جدى این دولت در برابر سایر کشورهاى منطقه ،
مىتواند آنها را دچار چالش جدی سیاسى - امنیتى نماید .
بر همین اساس
اسرائیل ، استراتژى خود را بر گسترش نفوذ بنا کرده است ، به طورى که امروزه
محدوده استراتژیک خود را در بستر خاورمیانه جدید تا دریاى سیاه در شمال ،
خلیج عدن در جنوب ، تنگهى جبل الطارق در غرب و آسیاى مرکزى و قفقاز و
دریاى خزر در شرق مىداند .
از سوى دیگر ، اشغال عراق و سقوط صدام این
فرصت را براى دولت تل آویو ایجاد کرد تا رؤیاهاى خود را تا آنجا که
مقدوراتش اجازه مىدهد عملى کند ، همان طور که تیساح رونتال ، فرمانده
نیروى زمینى ارتش اسرائیل در گفت و گو با رادیو تل آویو اشاره داشته است : «
از بین رفتن تهدیدهاى عراق ، فرصتهایى را براى اسرائیل فراهم آورده که
باید از آن بهره بردارى کرد » . (2)
اینکه فرصتهاى اسرائیل در عراق
چیست ، در سطور بعدى به آن اشاره خواهد شد ، اما آنچه در برنامهها و
استراتژىهاى نهفته است ، ستون اساسى هویت اصلى اسرائیل محسوب مىشود که
رهبران و مقامات تل آویو بارها از آن تحت عنوان « اسرائیل بزرگ » نام
بردهاند .
البته در این خصوص در داخل اسرائیل نیز اختلاف نظر وجود
دارد ، در حالى که برخى گروههاى اسرائیلى خواهان تشکیل دولت اسرائیل از
دریا تا رودخانه ( ساحل مدیترانه تا رود اردن ) هستند ، گروههاى رادیکال ،
خواستار تشکیل دولت اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات هستند و رنگ آبى بالا و
پایین پرچم دولتشان را نشانهى این امر مىدانند .
در همین راستا و پس
از پایان جنگ در عراق « خاخام نحیماها هورى » فتوا داده بود که عراق بخشى
از اسرائیل بزرگ است : سرزمینهاى غرب رود فرات بخشى از اسرائیل بزرگ است و
سربازان یهودى باید به نشانه سپاسگزارى براى آزادسازى این سرزمینها نماز
شکر بخوانند » . (3)
واقعیت این است که اسرائیل به عراق به عنوان
اسرائیل دوم نگاه مىکند و بر همین اساس است که آژانس یهود معتقد به بازگشت
125 یهودى عراقى الاصل به عراق است ، این یهودیان در اوایل دهه 50 ، عراق
را به مقصد « تل آویو » ترک کردهاند . روزنامه فرامنطقهاى شرق الاوسط در
این زمینه مىنویسد : « با اشغال عراق توسط آمریکا ، یهودیان عراقى تبار که
به اسرائیل مهاجرت کرده بودند ، مانند خانوادههاى مشهورى چون « بن ساسون »
و « بن نوح » ، درصدد خرید زمین و خانههاى مسکونى در بغداد برآمدند » .
(4)
جغرافیاى سیاسى اسرائیل در خاورمیانه
اسرائیل
بین عرضهاى 5/29 تا 5/32 درجه و طولهاى شرقى 34 و 36 درجه ، در شرق
نیمکره شمالى و جنوب غربى آسیا ، در منطقه میان آب و هواى استوایى قرار
دارد (5) و جزء خاورمیانه عربى به شمار مىرود .
اسرائیل از شمال به
جمهورى لبنان ، از شمال شرقى به سوریه ، از شرق به دریاچه بحرالمیت و اردن
هاشمى ، از جنوب به شبه جزیره سینا ( مصر ) و از غرب به دریاى مدیترانه
محدود شده است . به طور کلى اسرائیل به شش منطقه جغرافیایى تقسیم مىشود :
شهرهاى
تل آویو ( مرکز صنعت ، احزاب سیاسى ، مرکز مالى و تجارى و پایتخت ) ، بیت
المقدس ( بزرگترین شهر و مرکز سیاسى ) و حیفا از مهمترین شهرهاى اسرائیل
محسوب مىشود .
اما به رغم موقعیت جغرافیایى اسرائیل در قلب خاورمیانه ،
بسیارى از اسرائیلىها به طور کلى از اینکه به سرزمین خود در ابعاد سیاسى ،
اقتصادى و یا فرهنگى به عنوان بخشى از خاورمیانه نگاه کنند ، تمایلى
ندارند . این وضعیت اساسا ریشه در خصومت دیرینهى دولتهاى عرب نسبت به
اسرائیل دارد که آن رژیم را در محاصره خود دارند و از شناختن واقعیتى به
نام اسرائیل احتراز مىجویند (6) ، به نحوى که بیش از پنج دهه از قضیه
خصومت اعراب و اسرائیل که چهرهى غالب سیاست خاورمیانه بوده است ، مىگذرد .
(7)
دولت یهود از زمان موجودیت خود در سال 1948 با جنگ عجین بوده و
عملا از میان مناقشه سر برآورده است و به جز برخى موارد استثنا ، خصومت ذکر
شده با اسرائیل تا زمان حاضر نیز تداوم یافته است . (8) اختلافات تاریخى ،
مذهبى ، فرهنگى و زبانی بین اسرائیلیان و اعراب در دور ساختن اسرائیل از
خاورمیانه نقش مهمى ایفا کرده که این جدایى بین اسرائیل و خاورمیانه توسط
جامعه دانشگاهى اسرائیل نهادینه شده است .
بسیارى از کانونهاى اندیشه
ساز اسرائیلى که به امور خاورمیانه مىپردازند ، مطالعات اسرائیل را از
دستور کار خود خارج کردهاند ، اما با وجود این گرایشات محافل دانشگاهى و
غیره ، هنوز بسیارى از اسرائیلیان جدایى بین اسرائیل و خاورمیانه را
غیرقابل توجیه مىدانند ، البته به رغم مستثنى کردن این کشور از خاورمیانه
توسط دولتهاى عرب ، اسرائیل نقش مهمى در توازن و حفظ تمامیت خاورمیانه و
سیستمهاى عربى ایفا کرده است . (9)
در هر صورت از نقطه نظر جغرافیایى
جایگاه این کشور در خاورمیانه غیرقابل انکار بوده و هست ، اما وجود برخى
مشکلات ناشى از منزوى بودن اسرائیل در درون سیستم خاورمیانه ، پیوندهای
اقتصادی آن با اروپا و ایالات متحده و جهت گیری فرهنگی غربى ، تعریف جایگاه
و نقش اسرائیل در خاورمیانه را تا حدى با مشکل مواجه ساخته ، اما آنچه
مسلم است ، این که نقش اسرائیل در تحولات منطقه خاورمیانه غیرقابل انکار
مىباشد .
انزواى اسرائیل از سال 1948 به بعد ، موجب شد تا رهبران این
رژیم سیاست منطقهاى خود را به سمت بازیگران غیرعرب سوق دهند و در این خصوص
با کشورهاى مسلمان غیرعرب مانند ترکیه و ایران ، کشورهاى مسیحى یا
کشورهایى که داراى هویت مسیحى بودند ( اتیوپى و لبنان ) و اقلیتهاى قومى
غیرعرب ( اکراد و ارامنه ) با هدف از بین بردن دیوار انزوا ارتباط برقرار
کنند . (10)
گرچه روابط با برخى از اینها قبلا توسط آژانس یهود برقرار
شده بود ، اما با این وجود از سال 1948 به بعد این روابط ، اهمیتى سیاسى
یافت ، به طورى که پس از نبرد سوئز در سال 1956 ، اسرائیل تلاش کرد تا
روابط خود با ترکیه ، ایران و اتیوپى را در قالب استراتژى جدید مستحکم
نماید .
هدف این استراتژى ، مهار امواج ناصریسم در خاورمیانه بود ،
زیرا تلاش جمال عبدالناصر براى اتحاد کشورهاى عرب و نیز همکارى با اتحاد
شوروى به عنوان تهدیدى جدى علیه منافع دولتهاى غیرعرب پیرامون دیده شده
بود .
اسرائیل ، ایران و ترکیه به ویژه در عرصههاى اطلاعاتى و امنیتى
با یکدیگر همکارى نمودند . با کم رنگ شدن تهدید ناصریسم ، ترکیه به سمت
مرکز اصلى فعالیت خود یعنى در درون اروپا روى آورد . همکارى بین اسرائیل ،
ایران و اتیوپى در طول دهه 60 و اوخر دهه 70 ادامه یافت ، اما همواره در
معرض تبلیغات اعراب و مسلمانان متخاصم بود و این روابط هرگز به طور رسمى
نهادینه نشد .
پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 در ایران و رشد نفوذ
شوروى در اتیوپى در طول دهه 70 این دو ستون مهم سیاست منطقهاى اسرائیل را
فرو ریخت . (11)
تحولات بعد از انقلاب اسلامى در خاورمیانه ، به طور
مستقیم و غیرمستقیم در جهت حفظ منافع اسرائیل بود و در این راه ، ایالات
متحده آمریکا نیر حمایت خود را از این رژیم ، به عنوان یکى از ستونهاى مهم
منطقهاى دریغ نکرد . فرایند صلح خاورمیانه و حمایت بىچون و چراى واشنگتن
از تسلیحات غیرمتعارف اسرائیل همگى مؤید این امر است .
نکته بسیار
اساسى در مورد اسرائیل ، حضور این رژیم در سیستم سیاسى ، اقتصادى و فرهنگى
خاورمیانه است ، مسئلهاى که ذهن بسیاری از دولتمردان و رهبران خاورمیانه
را به خود مشغول کرده است .
به طور کلى دو دیدگاه در خصوص وضعیت آتى اسرائیل در منطقه خاورمیانه وجود دارد :
اول ، تفوق نظامى خود را به هژمونى سیاسى و اقتصادى تبدیل کند .
بر
طبق این سناریو ، اسرائیل که تاکنون از تفوق نظامى برخوردار بوده ( از نظر
سلاحهاى هستهاى و متعارف ) سعى خواهد کرد تا براى اعمال قدرت مؤثر در
خاورمیانه جهت تأمین سیطره ی منطقهاى سود جوید .
دوم ، اسرائیل ممکن
است به عنوان دولت برتر در منطقه عمل کند که بر طبق این سناریو ، به عنوان
یک محور در سیستمى از شبکههاى اقتصادى ، دفاعى و ارتباطاتى بین خاورمیانه و
غرب عمل مىنماید .
در هر دو صورت ، ادغام اسرائیل در درون سیستم
خاورمیانه موجب تغییرات اساسى در موقعیت منطقهاى و نقش سنتى این رژیم در
سیستم مىشود .
نکته اساسى اینکه مشارکت اقتصادى ، سیاسى و استراتژیک
اسرائیل با منطقه الزاما به معناى همگرایى فرهنگى آن نیست . هم شهروندان و
هم همسایگان اسرائیل به این رژیم همچنان به عنوان بخشى از تمدن غربى نگاه
مىکنند . بنابراین تمامى تلاشهاى منطقهاى قطعا هماهنگ با منافع اقتصادى و
سیاسى است تا تشابههاى فرهنگى و ایدئولوژیکى . (12)
اسرائیل در خاورمیانه جدید ؛ نگاه شیمون پرز
اندیشه
خاورمیانه جدید در مفهوم امروزى آن براى نخستین بار از سوى برنارد لوئیس
در پاییز سال 1992 در مقالهاى تحت عنوان اندیشه دوباره خاورمیانه در مجله
امور خارجى مطرح شد .
نویسنده در این مقاله عنوان کرد که در دههى 90 و
پس از خاتمهى جنگ خلیج فارس ، فروپاشى اتحاد شوروى سابق ، خاتمه جنگ سرد و
تشکیل کشورهاى تازه استقلال یافته ، دگرگونىهاى اساسى در مفهوم خاورمیانه
ایجاد شده است .
پس از وى ، شیمون پرز در سال 1993 کتاب خاورمیانه جدید
را منتشر ساخت که در آن دیدگاه جامعى از آرمانها و اهداف اسرائیل را براى
آینده منطقه خاورمیانه مطرح نمود که به تفصیل عبارتاند از : (13)
1)
از اهداف مهم اندیشه خاورمیانه جدید ، دستیابى اسرائیل به همزیستى
مسالمتآمیز با همسایگان عرب است . اسرائیل بر این باور است که در مقطع
زمانى کنونى ، چنانچه بخواهد امنیت خود را تضمین نماید ، باید در پى ایجاد
همزیستى مسالمتآمیز با کشورهاى عرب و سایر کشورهاى جهان باشد . (14)
2)
از طرف دیگر در تفکر خاورمیانه جدید این کشور باید به روابط اقتصادى بیش
از توسعه مناسبات سیاسى اهمیت دهد . این بدان معناست که اسرائیل به عنوان
هم پیمان استراتژیک آمریکا در شرایط نوینى که در جهان پس از فروپاشى
کمونیسم پیش آمده ، باید بکوشد تا در بازارهاى اقتصادى کشورهاى خاورمیانه
به گونهاى مشارکت نماید ، البته هدف اسرائیل تنها همکارى اقتصادى با
کشورهاى عرب خاورمیانه نیست بلکه خواهان همکارى و ممزوج شدن در اقتصاد
منطقهى بزرگ خاورمیانه است (15) و تاکنون نیز ترتیبات و نفوز اقتصادى
اسرائیل در منطقهى خاورمیانه به گونهاى بوده که بسیارى از کشورها خواسته
یا ناخواسته به این سلطه تن دردادهاند . (16)
شیمون پرز در کتاب خود
امضاى توافقات صلح با اعراب ، صلح میان اردن و اسرائیل ، مذاکرات صلح اسلو و
گفت و گوهاى وادى عرب ( که نهایتا به توافق میان اسرائیل با اردن و
فلسطینىها منجر شد ) موافقتنامههاى اقتصادى دو جانبه و تصمیمات سران
کشورهاى عرب و اسرائیل در کنفرانسهاى اقتصادى خاورمیانه را همگى گامهایى
براى پیروزى در اندیشهى ایجاد خاورمیانه جدید بر مىشمارد .
پرز معتقد
است که براى سامان دادن به چنین اندیشهاى باید تمامى آرمانها و باورهاى
مذهبى را به کنارى نهاد و با ایجاد مؤسسات جدید و اجراى طرحهاى دو جانبه
یا چند جانبه ، اتحادیه منطقهاى جدیدى را براى خاورمیانه ترسیم کرد و در
این رابطه ایالات متحده در اجراى دکترین نظم بین المللى جایگاه ویژهاى را
براى اسرائیل در نظر گرفته که آن عبور از گذرگاه اسرائیل به سوى آمریکاست .
(17)
اسرائیل با برخوردارى از ساختار و زیربناى اقتصادى پیشرفته و
برترى نسبت به کشورهاى عرب و غیرعرب در زمینههاى صنعت و کشاورزى و ارتباط
با اقتصاد جهانى به ویژه با آمریکا و سرمایه داران یهودى ، سازمانهاى
بازرگانى و وسایل تبلیغاتى ، دست برتر را در تعاملات اقتصادى منطقه در بستر
خاورمیانه جدید داراست .
در واقع از اهداف اسرائیل در نظام خاورمیانه
جدید ، گسترش و توسعه داد و ستدهاى تجارى و بازرگانى با کشورهاى منطقه با
هدف سلطه اقتصادى است تا در نظر اقتصادى مفهوم اسرائیل بزرگ (18) و
اندیشهى نیل تا فرات تحقق یابد .
به نظر مىرسد در خاورمیانه جدید ،
اسرائیل در پى آن است تا شریانهاى حیات اقتصادى اعراب ، آب ، نفت ، فرهنگ و
جهانگردى را به اقتصاد خود پیوند زند و در این راستا با توجه به ظرفیتهاى
منطقهى خاورمیانه این رژیم در محورهاى جهانگردى ، منابع آب منطقه و
هژمونى فرهنگى اهداف و نیات خاصى را دنبال مىکند .
پی نوشت:
1. دارای مدرک کارشناسی ارشد در مطالعات منطقه ای و معاون اجرایی موسسه تهران
2. http://www.radis.org, 24 April 2003
3.http://www.iran.ir, 15 April 2003
4. http://www.asharqalawsat.com. 13 June 2003
5. آلاسدیر درایدال ، « جغرافیاى سیاسى خاورمیانه و شمال آفریقا » ، ص 24 .
6. Elie Podeh, Rethinking Israel in the Middle East, Israel Affairs, Vol. 3, No.394, Spring Summer 1997, p.280