تاریخچه فلسطین اشغالی


کلمهٔ "فلسطین" از فلسطینی‌های باستان که نام یک گروه غیریهودی ساکن در منطقه‌ای کوچک از ساحل جنوبی به نام فیلیستا است، گرفته شده‌ است.



فلسطین
فلسطین (به عربی: فلسطین، به عبری:ארץ ישראל) کشوری است که به‌صورت تاریخی و از دوران روم باستان به ناحیه‌ای گفته می‌شده که بین دریای مدیترانه و کرانه‌های رود اردن واقع شده‌است.
فلسطین در دوران‌های حتی قدیمی تر به ناحیه‌ای محدود تر در کنار مرز دریای مدیترانه اطلاق می‌شد. در معنی جغرافیایی گسترده تر آن فلسطین می‌تواند به منطقه‌ای اشاره کند که شامل مناطق اسرائیلی و فلسطینی، بخش‌هایی از اردن، لبنان و سوریه باشد. فلسطین همچنین می‌تواند به ناحیه‌ای که در ابتدای قرن بیستم تحت قیومیت بریتانیا پس از شکست امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول درآمد باشد. فلسطین همچنین ممکن است به کشور فلسطین که توسط السلطة الوطنیة الفلسطینیة‎ (حکومت خودگردان فلسطین) اعلام شده و توسط بیش از صد کشور به رسمیت شناخته می‌شود اطلاق شود. سایر نام‌های استفاده شده جهت اشاره به این کشور عبارتند از: سرزمین مقدس (زبان عربی: الأرض المقدسة، در زبان عبری: ארץ הקדש، زبان لاتین: ترا سانکتا)


مرزها و نام‌های منطقه
در متون مصر باستان تمامی منطقهٔ ساحلی خاورنزدیک که در امتداد ساحل مدیترانه بین مصر جدید و ترکیه بوده‌است رتنیو (R-t-n-u) نامیده شده‌است. این منطقه به سه ناحیه تقسیم می‌شد. ناحیهٔ جنوبی رتنیو (که Djahy نامیده می‌شد) شامل اسرائیل جدید و اراضی فلسطینی، ناحیهٔ مرکزی شامل لبنان و ناحیهٔ شمالی (که Amurru نامیده می‌شد) شامل ساحل سوریه تا شمال رودخانهٔ اورنتس در نزدیکی ترکیه بود.
در عصر آهن، پادشاهی اسرائیل بر منطقه‌ای شامل اورشلیم تا منطقه‌ای در نزدیکی اسرائیل جدید و قلمروی فلسطینی حاکمیت داشت و در غرب و شمال بخش عمده‌ای و نه تمام سرزمین اسرائیل را شامل می‌شد. پس از تقسیم شدن این حکومت، بخش جنوبی به پادشاهی یهود و بخش شمالی به پادشاهی اسرائیل تبدیل شد.

کلمهٔ فلسطین از فلسطینی‌های باستان که نام یک گروه غیریهودی ساکن در منطقه‌ای کوچک از ساحل جنوبی به نام فیلیستا است، گرفته شده‌است. مرزهای 'فیلیستا' در نزدیکی نوارغزه قرار دارد و پنج شهر غزه، اشکلون، اشداد، اکرون، و جت را در بر می‌گیرد. در آثار مصری آمده‌است که افرادی که پلست (P-r-s-t) نامیده می‌شدند، از جمله کسانی بودند که در زمان حکومت رامسس سوم به مصر حمله کردند. این قضیه احتمالا به فلسطینی‌ها اشاره دارد. کلمهٔ پلشت (درزبان عبری: Pəléshseth) معمولاً در انگلیسی به فیلیستیا ترجمه می‌شود و در کتاب مقدس برای اشاره به ناحیهٔ ساحلی جنوبی به کار رفته‌است. در سال‌نامه‌های پادشاه آشوری، سارگن دوم، کلمهٔ پلشتو برای این معنی آورده شده‌است. چنین به نظر می‌رسد که در زمان آشوری‌ها، قبیلهٔ فیلیستا از بین رفته‌است، ولی نام آن سرزمین همچنان مورد استفاده بوده‌است. در دورهٔ پارس، صورت یونانی این نام برای اولین بار در قرن پنجم قبل از میلاد به وسیلهٔ هرودتوس در اشاره به ناحیه‌ای از سوریه به نام Palaistinêi به کار رفت. (درلاتین: پلستینا، در انگلیسی: پلستاین). مرزهای ناحیهٔ مورد اشارهٔ هرودتوس دقیقاً عنوان نشده بودند، اما جوزفوس از این نام تنها برای اشاره به ناحیهٔ ساحلی کوچک فیلیستیا استفاده می‌کرد. تولمی نیز از این کلمه استفاده کرده‌است. در لاتین، پلینی نیز برای ناحیه‌ای از سوریه به کار رفته که پیشتر پلستینا نامیده شده‌است.


در دورهٔ رومی، ناحیهٔ یهود (شامل سامره) دربرگیرندهٔ بیشتر اسرائیل و قلمروی فلسطین بوده‌است. اما پس از شورش بار کخبا، رومی‌ها این مرزها را به ناحیهٔ سوریه فلسطین (درلاتین: سوریه پلستینا شامل یهود) و سامره گسترش دادند.

در دورهٔ بیزانس، کل این منطقه (شامل سوریه، فلسطین، سامره و ایالت جلیل) دوباره پلستینا نام گرفت و بین دیوسس اول و دوم تقسیم شد. بیزانسی‌ها همچنین سرزمینی شامل نگو، سینا و ساحل غربی شبه جزیره عرب را پلستینا سالوتریس نامیدند که گاهی پلستینای سوم نامیده می‌شد. از دورهٔ بیزانس، مرزهای بیزانسی پلستینا (اول و دوم) برای اشاره به منطقهٔ جغرافیایی بین رودخانهٔ اردن و دریای مدیترانه به کار رفته‌است.

متون مقدس
در کتب مقدس یهودی در دورهٔ پیش از اسرائیل برای اشاره به این ناحیه کنعان به کار رفته و پس از آن از اسرائیل (ییسرائیل) استفاده شده‌است. نام سرزمین یهود نیز به همراه چندین عنوان شاعرانه مورد استفاده قرار گرفته‌است. سرزمین شیر و عسل، سرزمینی که خداوند در آن برای تعیین شما برای پدرهایتان سوگند یاد کرده است، سرزمین مقدس، سرزمین خداوند و سرزمین موعود. در مورد سرزمین کنعان آمده‌است که شامل کل سرزمین لبنان می‌باشد. چنین به نظر می‌رسد که در این سرزمین پهناور قبیله‌های یهودی البته به همراه سایر گروه‌های قومی سکونت داشته‌اند.

وقایع چهار انجیل از کتاب مقدس مسیحی تماما در سرزمین فلسطین اتفاق افتاده‌اند.

در قرآن، کلمهٔ سرزمین مقدس (در زبان عربی: الأرض المقدسة) حداقل هفت بار آمده‌است و یک بار زمانی است که موسی با قوم یهود به سوی آن خوانده شد: «ای قوم! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر داشته، وارد شوید! و به پشت سر خود بازنگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود!» 

دورهٔ رومی
در نتیجهٔ اولین جنگ یهودیان-رومیان (۶۶-۷۳)، اورشلیم غارت شد؛ معبد دوم نابود شد؛ و تنها، دیوار غربی باقی ماند. در سال ۱۳۵، پس از سقوط شورش شورش یهود به رهبری بار کخبا در ۱۳۲، پادشاه روم هادریان اکثر یهودی‌ها را از سرزمین یهود بیرون راند و بنابراین بسیاری از یهودی‌ها در سامره و ایالت جلیل به سر می‌بردند. وی همچنین نام ناحیهٔ رومی یهود (اسرائیل) را به سوریه فلسطین تغییر داد. رومی‌ها همچنین برای ایجاد جنگ روانی سعی بر تغییر نام اورشلیم به آلیا کپیتولینا کردند که این نام جدید دوام نیافت. با گذشت زمان از نام سوریه فلسطین تنها فلسطین باقی ماند و در طول این مدت فلسطین به بخشی سیاسی و اجرایی در داخل قلمروی امپراتوری روم تبدیل شده بود.

دوره بیزانس (امپراتوری روم شرقی)
در حدود سال ۳۹۰، فلسطین به سه ناحیه تقسیم شد: پلستینا پریما، سکوندا و تریتا (فلسطین اول، دوم و سوم). فلسطین اول شامل یهود، سامره، ساحل و پری بود که حاکم آن در کاساری زندگی می‌کرد. فلسطین دوم شامل ایالت جلیل، درجزریل پایینی، نواحی شرق ایالت جلیل و بخش غربی دکاپلیس سابق بود و حکومت آن در سایتوپلیس قرار داشت. فلسطین سوم شامل نگو، اردن جنوبی که زمانی بخشی از ناحیه عرب بود و پیشتر ناحیهٔ سینا بود و پترا مقر حکومت آن بود. نام دیگر فلسطین سوم پلستینا سالوتاریس بود. این تقسیم بندی ناحیهٔ عرب را بخشی از اردن شمالی در شرق پری قرار داد. حکومت بیزانس بر فلسطین در زمان تصرف پارس‌ها در سال ۶۱۴ موقتا خاتمه یافت و سپس بعد از ظهور اسلام در شبه جزیره عرب و فتح منطقه توسط نیروهای اسلام که در سال ۶۳۵ آغاز شد، حکومت آن‌ها بر این منطقه برای همیشه به پایان رسید.

دورهٔ خلافت
حاکمان مسلمان ناحیهٔ الشام (عربی سوریه) را به پنج بخش تقسیم کردند. جند فلسطین (در عربی: به معنای ناحیهٔ نظامی فلسطین) شامل منطقه‌ای از سینا تا جنوب دشت آکر بود. با گذشت زمان این منطقه کوچکتر شده و به سینا محدود شد. رفح، کاسارا، غزه، جافا، نابلوس، اریحا، راملا و اورشلیم شهرهای اصلی بودند. در ابتدا شهر لده مرکز بود، اما در سال ۷۱۷ به شهر راملا تغییر یافت. (پس از زمانی طولانی و مدت‌ها بعد از پایان تقسیم­بندی جندها، اورشلیم مرکز شد.) اردن شامل ناحیهٔ شمال و شرق فلسطین بود. تیبراس، لجیو، ایکر، بیسان، و تایر شهرهای اصلی آن بودند و تیبریاس مرکز منطقه بود. چندین شورش سیاسی مختلف مجدداً این مرزها را چندین بار تغییر داد. پس از قرن ۱۰، تقسیم مناطق به جندها کم کم روبه زوال گذاشت و حملات ترک‌ها در دههٔ ۱۰۷۰ و سپس جنگ صلیبی اول این فرآیند زوال را تکمیل کرد.

دورهٔ مبارزان صلیبی
رجوع کنید به مقالات جنگ صلیبی و پادشاهی اورشلیم.

دورهٔ مملوک
پس از کنترل دوبارهٔ مسلمانان بر فلسطین در قرن ۱۲ و ۱۳، تقسیم بندی نواحی دوباره انجام گرفت و در این مدت مرزها به سرعت تغییر می‌کردند. در ۱۲۶۳/۱۲۹۱ این کشور بخشی از قلمروی سلطان مملوک در مصر بود.

در اواخر قرن ۱۳، فلسطین در واقع شامل قسمت‌های بسیاری از نواحی شیخ‌نشین سوریه یعنی پادشاهی غزه (شامل آسکالن و هبران)، کراک (شامل جافا و لجیو)، سفاد (شامل سفاد، ایکر، سیدون و تایر) و بخش‌هایی از پادشاهی دمشق (در برخی دوره‌ها از جنوب تا اورشلیم) بود.

در اواسط قرن ۱۴، سوریه دوباره به پنج ناحیه نقسیم شد که از بین آن‌ها فلسطین شامل اورشلیم (مرکز آن)، راملا، آسکالن، حبرون و نابلس بود، در حالی که حوران شامل تیبریاس (مرکز) بود.

دوره عثمانی
پس ازپیروزی عثمانی، این نام به عنوان نامی رسمی دیگر مورد استفاده نبود و دلیل این بود که ترک‌ها اغلب نواحی فرعی را با نام مرکز مشخص می‌کردند. این منطقه در سال ۱۵۱۶ جزئی از امپراتوری عثمانی شد و تا سال ۱۶۶۰ در واقع بخشی از ویلایت (بخش) دمشق-سوریه محسوب می‌شد تا اینکه از ۷ مارس ۱۷۹۹ تا جولای ۱۷۹۹ با اشغال جفا، حیفا و سکارا ارتباطش با دیگر نقاط قطع شد. در ۱۰ می۱۸۳۲ این منطقه یکی از نواحی ترکی بود که توسط محمد علی تصرف شده بود، اما در نوامبر ۱۸۴۰ دوباره تحت قرمان­روایی مستقیم عثمانی قرار گرفت.

نام کهن همچنان توسط عموم و در موارد نیمه رسمی مورد استفاده قرار می‌گرفت. موارد بسیاری از استفاده از آن در طول سده‌های شانزدهم و هفدهم بر جای مانده‌است. در طول قرن نوزدهم، «دولت عثمانی در مکاتبات رسمی خود، از عبارت ارض فلسطین (سرزمین فلسطین) برای اشاره به ناحیه واقع در غرب رود اردن که در سال ۱۹۲۲ تحت فرمانروایی انگلستان فلسطین نامیده شد استفاده می‌کرد». عرب‌های تحصیل‌کرده، از عبارت فلسطین، برای اشاره به کل فلسطین یا بیت‌المقدس سنجاق یا تنها برای اشاره به منطقهٔ اطراف راملا استفاده می‌کردند. سلطان عثمانی در سال ۱۸۷۶ در پاسخ به درخواست خاخام ژوزف نانتونک برای صدور اجازه اسکان یهودیان ضمن منع مهاجرت گسترده به فلسطین گفت «تقریباً تمام سرزمین‌های فلسطین اشغال شده، و استقلالی که نانتونک به دنبال آن است با اصول اجرایی کشور در تعارض است» و پس از آن نیز دولت عثمانی در سال‌های ۱۸۸۴، ۱۸۸۷، و ۱۸۸۸ احکامی علیه اسکان انبوه یهودیان صادر کرد. در سال ۱۸۸۲ شمار چشمگیری از یهودیان شروع به هجرت به سرزمین مقدس کردند و مزارع جمعی (کیبوتس) ایجاد کرده و سرانجام حومهٔ تل آویو را در سال ۱۹۰۹ به وجود آوردند، که بعدها در سال ۱۹۲۱ تبدیل به یک شهر شد. شمار یهودیان فلسطین که در سال ۱۷۰۰ تنها ۷٬۰۰۰ نفر بود تا سال ۱۹۰۰ به ۶۰٬۰۰۰ نفر رسید (جمعیت کل فلسطین در این سال ۵۰۰٬۰۰۰ نفر بود) که این امر به عقیده کارپات حاکی از آن است که «سیاست عثمانی مبنی بر اجازه به افراد برای مهاجرت و اسکان، و همزمان ممانعت از مهاجرت گروه‌های انبوه، با موفقیت همراه بوده‌است».

حکمرانی عثمانی بر منطقه تا زمان جنگ عظیم (جنگ جهانی اول) یعنی زمانی که عثمانی از آلمان و متحدانش جانبداری کرد ادامه یافت. در طول جنگ جهانی اول، همزمان با فروپاشی امپراطوری عثمانی، بریتانیا عثمانی را از بیشتر این مناطق به عقب راند. با پایان امپراطوری عثمانی، شمار یهودیان فلسطین به ۵۵٬۰۰۰ نفر کاهش یافت.

قرن نوزدهم و قرن بیستم
در اروپا تا پیش از جنگ جهانی اول، فلسطین به منطقه‌ای که در مسیر شمال به جنوب از رافیا (جنوب شرقی غزه) تا رودخانه لیتانی (واقع در لبنان) امتداد می‌یافت اطلاق می‌شد. این منطقه از غرب به دریا و از شرق به منطقه‌ای که حدود آن به خوبی مشخص نشده بود و صحرای سوریه از آنجا آغاز می‌شد ختم می‌شد. در منابع مختلف در اروپا، مرز شرقی در اطراف رود اردن تا شرق امان تعیین می‌شد. صحرای نگو در این منطقه واقع نمی‌شد.

بر اساس موافقت‌نامه سایکس-پیکو در سال ۱۹۱۶، پیش‌بینی شده بود که بیشتر فلسطین، پس از رهایی از کنترل عثمانی، تبدیل به منطقه‌ای بین‌المللی خواهد شد که تحت کنترل مستقیم فرانسه یا انگلیس قرار نخواهد داشت. بلافاصه پس از آن، آرتور بالفور وزیر امور خارجه انگلیس با صدور بیانیه بالفور در سال ۱۹۱۷، سرانجام طرح تأسیس وطن یهودیان در فلسطین را مطرح کرد.

نیروی اعزامی مصر به رهبری انگلیس که تحت فرماندهی ادموند آلن بای، وایکانت اول آلن بای، در تاریخ ۹ دسامبر، ۱۹۱۷ بیت المقدس را تصرف کرده و به دنبال شکست نیروهای ترکیه در فلسطین در نبرد مگیدو در سپتامبر ۱۹۱۸ تمامی مشرق را اشغال کرد. 

فلسطین تحت قیمومت انگلیس (۱۹۴۸-۱۹۲۰)
استفاده رسمی از واژهٔ انگلیسی فلسطین با اعطای حکم قیمومت فلسطین به انگلیس بار دیگر رایج شد. در آغاز این دوره، نام ارتز ییسریل (سرزمین اسرائیل به زبان عبری) از طریق یک تمبر پستی در سال ۱۹۲۰، توسط هربرت ساموئل نخستین نماینده انگلیس در فلسطین که بین سالهای ۱۹۲۵-۱۹۲۰ این سمت را در اختیار داشت رایج شد. مقامات وزارت امور خارجه انگلیس به این اقدام وی اعتراض کردند اما با انتقال مسئولیت فلسطین از وزارت امور خارجه به وزارت مستعمرات این اقدام وی به دست فراموشی سپرده شد. در آوریل ۱۹۲۰ شورای عالی متحدین (ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و ژاپن) در کنفرانس سانرمو تصمیماتی رسمی در مورد سرزمین‌های تحت قیمومت اتخاذ کرد. بر این اساس بریتانیا قیمومت فلسطین را پذیرفت، اما تصمیمی در مورد مرزهای سرزمین‌های تحت قیمومت و شرایطی که این سرزمین‌ها می‌بایست به موجب آن اداره می‌شد اتخاذ نشد. چیم ویزمن، نماینده سازمان صهیونیستی در سانرمو، متعاقبا گزارشی در این مورد به همکاران خود در لندن ارائه کرد.

«هنوز در مورد مسائل مهمی همچون شرایط حقیقی قیمومت و مسئله مرزهای فلسطین تصمیمی گرفته نشده‌است. تعیین حدود مرزهای فلسطین و آن بخش از سوریه که تحت کنترل فرانسه قرار دارد انجام شده‌است، که به این ترتیب مرز شمالی و خط شرقی سرحد را که در همسایگی سوریه عرب نشین قرار دارد مشخص می‌کند. تعیین خط شرقی مرز تا زمانی که امیر فیصل در کنفرانس صلح که احتمالا در پاریس برگزار می‌شود شرکت نکند قطعی نخواهد شد.» 

در ژوئیه ۱۹۲۰، نیروهای فرانسه فیصل اول از عراق (فیصل بن حسین) را از دمشق بیرون راندند و به فرمانروایی کم اهمیت وی بر منطقه اردن یعنی جایی که سران محلی سابقاً با هرگونه قدرت مرکزی مخالفت می‌کردند پایان دادند. شیوخ، که پیش‌تر پیمان وفاداری با شریف منعقد کرده بودند، از انگلیسی‌ها خواستند اداره منطقه را بر عهده بگیرند. هربرت ساموئل خواستار گسترش حیطه اختیار دولت فلسطین تا اردن شد، اما در دیدار وینستون چرچیل و امیر عبدالله از اردن که در مارس ۱۹۲۱ در قاهره و بیت‌المقدس انجام شد قرار بر این شد که امیر عبدالله (در آغاز تنها برای شش ماه) از سوی دولت فلسطین اداره این منطقه را بر عهده بگیرد. در تابستان ۱۹۲۱ اردن به سرزمین‌های تحت قیمومت ملحق شد، اما از شرط سرزمین ملی یهودیان مستثنی شد. در ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۲ جامعه ملل ضوابط سرپرستی انگلیس بر فلسطین و اردن را تایید کرد. در ۱۶ سپتامبر جامعه ملل رسما یادداشتی از آرتور بالفور (لرد بالفور) را که تایید می‌کرد اردن باید از بندهای مربوط به تأسیس سرزمین ملی یهودیان و نیز «تسهیل» مهاجرت یهیودیان به این سرزمین و اسکان آنان مستثنی شود تصویب کرد. در واقع، در حالیکه عرب‌ها به راحتی می‌توانستند در فلسطین اسکان یابند، انگلیسی‌ها از اسکان یهودیان در اردن ممانعت می‌کردند. (رجوع شود به سند مربوط به ورود یهودیان به اردن) اردن در اصل ۷۷ درصد از فلسطین را تشکیل می‌داد بدین ترتیب رهبران یهودیان اعتقاد داشتند این امر یک بی‌عدالتی آشکار و تقسیم ناعادلانه سرزمینی بود که بر اساس اعلامیه بالفور به عنوان سرزمین ملی یهودیان در نظر گرفته شده بود.

اعطای حق قیمومت به دلیل نگرانی‌های ایالات متحده آمریکا در ارتباط با جاه‌طلبی‌های استعمارگرانه انگلیس و نیز نگرانی‌های ایتالیا در مورد اهداف فرانسه به تاخیر افتاد. فرانسه نیز تا زمانی که اعطای حق قیمومت سوریه به این کشور نهایی نشده بود از توافق در مورد فلسطین امتناع می‌کرد. به گفتهٔ لوئیس،

«اعتراضات آمریکائیان به صدور حکم قیمومت به همراه مثلث اختلافات بین ایتالیا، فرانسه و انگلیس به خوبی نشان می‌دهد چرا احکام قیمومت الف تا چهار سال پس از امضای معاهده کنفرانس صلح پاریس در سال ۱۹۱۹ محقق نشد.... اسناد انگلیس به وضوح نشان می‌دهد که صبر و دیپلماسی بالفور منجر به صدور نهایی احکام قیمومت الف برای سوریه و فلسطین در ۲۹ سپتامبر ۱۹۲۳ شد.» 

حتی پیش از آنکه حکم قیمومت در سال ۱۹۲۳ به صورت قانونی اجرا شود (متن ۱۹۲۲: حکم قیمومت جامعه ملل برای فلسطین)، انگلیسی‌ها از واژهٔ فلسطین برای نامیدن بخش غربی رود اردن و از اردن برای نامیدن بخش شرقی این رود استفاده می‌کردند. اما، فلسطین در معنای سرزمین ملی یهودیان اغلب شامل سرزمین‌های هر دو سوی رو اردن است.
در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، موقعیت انگلیس در فلسطین به تدریج بدتر شد. این امر ناشی از مجموعه‌ای از عوامل همچون موارد ذیل بود:

شرایط فلسطین به دلیل حملات بی‌وقفه ایگرون و گروه لهی به مقامات، نیروهای نظامی و تأسیسات راهبردی انگلیس به سرعت در حال بدتر شدن بود. این امر به روحیه و وجهه انگلیس صدمات شدیدی وارد کرد، و نیز منجر به گسترش مخالفت مردم انگلیس با سرپرستی انگلیس بر فلسطین شده، و افکار عمومی خواستار «بازگشت نیروها به خانه» شد. در این باره سرهنگ آرچر کاست، دبیر ارشد دولت انگلیس در فلسطین، در یک سخنرانی خطاب به انجمن امپراطوری سلطنتی گفت: «اعدام دو گروهبان انگلیسی توسط ارگون‌ها و به تلافی اعدام‌هایی که توسط انگلیسی‌ها انجام شده بود بیش از هر چیز دیگری منجر به خروج ما از فلسطین شد». 

به دلیل ممانعت انگلیس از بازگشت بازماندگان هولوکاست به فلسطین، و در عوض فرستادن آنان به اردوگاه‌های پناهندگان در قبرس، یا حتی بازگرداندن آنان به آلمان همانند آنچه در مورد کشتی اکسودس در سال ۱۹۴۷ اتفاق افتاد افکار عمومی جهان به موضع‌گیری علیه انگلیس پرداخت. 

هزینه نگهداری ارتشی که بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ نفر عضو داشت برای انگلیس که دچار مشکلات اقتصادی پس از جنگ دوم جهانی بود دشوار بود، و یکی دیگر از دلایل درخواست افکار عمومی در انگلیس برای پایان سرپرستی این کشور بر فلسطین بود. 

سرانجام دولت انگلیس در سال ۱۹۴۷ اعلام کرد که خواستار پایان دادن به سرپرستی خود بر فلسطین است، و مسئولیت اداره فلسطین را به سازمان ملل متحد محول کرد.

طرح سازمان ملل برای تجزیه فلسطین
در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با دو سوم رای اکثریت بین‌المللی، طرح سازمان ملل برای تجزیه فلسطین را به تصویب رساند (قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد)، این طرح که برای پایان دادن به مناقشه عرب‌ها و اسرائیل (مناقشه عرب و یهودیان) در نظر گرفته شده بود سرزمین فلسطین را به دو کشور یهودی‌نشین و عرب‌نشین تقسیم می‌کرد، و بخش اعظم بیت‌المقدس را که شامل بیت‌اللحم می‌شد تحت کنترل نیروهای بین‌المللی قرار می‌داد. رهبران یهودیان (و از آن جمله آژانس یهودیان)، این طرح را پذیرفتند، اما رهبران عرب فلسطین آن را نپذیرفته و از مذاکره در مورد آن امتناع کردند. کشورهای عرب و مسلمان همسایه فلسطین نیز با طرح تجزیه مخالفت کردند. پس از آنکه کمیته عالی عرب در سال ۱۹۴۷ اعلام شورش در بیت‌المقدس کرد جامعه عرب واکنش خشونت‌آمیزی نشان داده و دست به درگیری زدند که در نتیجه آن بسیاری از ساختمان‌ها و مغازه‌ها در آتش سوختند. با ادامه کشمکش‌های نظامی بین شبه‌نظامیان فلسطینی و یهودی در فلسطین، حق سرپرستی انگلیس بر فلسطین در تاریخ ۱۵ می۱۹۴۸ به پایان رسید در حالیکه یک روز پیش از آن تأسیس کشور اسرائیل اعلام شده بود (رجوع شود به اعلام تأسیس کشور اسرائیل). همسایگان عرب و ارتش‌های آنان (لبنان، سوریه، عراق، مصر، اردن، ارتش جهاد، ارتش آزادی‌بخش عرب و عرب‌های محلی) بلافاصله پس از اعلام استقلال اسرائیل به این کشور حمله کردند، و متعاقب آن جنگ عرب‌ها و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ درگرفت. در نتیجه، طرح تجزیه فلسطین هیچگاه عملی نشد.

وضعیت کنونی
پس از وقوع جنگ عرب‌ها و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، در موافقت‌نامه‌های آتش‌بس موقت مابین اسرائیل و کشورهای عرب همسایه آن هیچگاه از فلسطین به عنوان یک سرزمین مجزا نامی برده نشد. در این موافقت‌نامه‌ها فلسطین بین اسرائیل، مصر، سوریه و اردن تقسیم شد.


کشورهایی که فلسطین را به رسمیت شناخته اند.

اسرائیل علاوه بر مناطقی که سازمان ملل متحد تقسیم‌بندی کرده بود ۲۶ درصد از سرزمین‌های تحت قیمومت در غرب رود اردن را نیز تصرف کرد. اردن نیز ۲۱ درصد از سرزمین‌های تحت قیمومت را تصرف و به خاک خود ضمیمه کرد. بیت‌المقدس به دو بخش تقسیم شد، و اردن بخش‌های شرقی از جمله شهر باستانی را در اختیار گرفته، و اسرائیل بخش غربی را در اختیار گرفت. مصر نیز باریکه غزه را در اختیار گرفت.

برای شرح جابجایی وسیع جمعیتی عرب و یهودیان در جریان جنگ ۱۹۴۸ و در طول دهه‌های بعدی رجوع شود به مهاجرت در فلسطین و مهاجرت یهودیان از سرزمین‌های عرب.

از دهه ۱۹۶۰ به بعد، اصطلاح «فلسطین» مرتبا در بافت‌های سیاسی به کار گرفته می‌شد. اعلامیه‌های مختلف، همچون اعلام تشکیل کشور مستقل فلسطین در سال ۱۹۸۸ توسط سازمان آزادی‌بخش فلسطین به کشوری که فلسطین نامیده می‌شد اشاره می‌کرد، و مرزهای آن را با درجات مختلف وضوح تعریف کرده، و از جمله خواستار ضمیمه شدن کل کشور اسرائیل به فلسطین شد. اخیرا، پیش‌نویس قانون اساسی فلسطین بر اساس کرانه باختری و باریکه غزه پیش از ۱۹۶۷ (جنگ شش روزه) مرزهای فلسطین را تعیین کرده‌است. این خط سبز (اسرائیل) بر اساس موافقت‌نامه خط آتش‌بس موقت۱۹۴۹ تعیین شده؛ و مذاکرات مربوط به تعیین مرزهای دائمی هنوز انجام نشده‌است. علاوه بر این، از سال ۱۹۹۴، تشکیلات خودگردان فلسطین کنترل بخش‌های مختلف فلسطین باستانی را در اختیار گرفته‌است.

نقشه فلسطین و مناطق اشغالی

خاستگاه و سیر تحول مسئله فلسطین: ۱۹۸۸-۱۹۱۷
مسئله فلسطین اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم در سازمان ملل متحد مطرح شد.

اما ریشه مسئله فلسطین به عنوان یک مسئله بین‌المللی، در رودیدادهایی نهفته‌است که تا پایان جنگ جهانی اول رخ داد. این رویدادها منجر شد جامعه ملل فلسطین را به موجب سیستم قیمومت که به تصویب جامعه ملل رسیده بود تحت سرپرستی بریتانیا قرار دهد. در اصل، این سرپرستی قرار بود به صورت موقت و تا زمانی ادامه یابد که فلسطین به استقلال کامل دست می‌یابد، وضعیتی که در منشور جامعه ملل به رسمیت شناخته شده بود، اما در حقیقت سیر تحول تاریخی این قیمومت منجر به شکل‌گیری فلسطین به عنوان یک کشور مستقل نشد.

به رغم آنچه که در منشور جامعه ملل آمده بود و خواستار توجه به خواسته‌های عرب‌ها و یهودیان فلسطین در اعطای حکم قیمومت شده بود اما تصمیم اعطای قیمومت خواسته‌های مردم فلسطین را مدنظر قرار نداد. این امر اهمیت بسیاری یافت چرا که دولت انگلیس تقریبا پنج سال پیش از دریافت حکم قیمومت فلسطین از جامعه ملل به سازمان صهیونیست‌ها تعهد داده بود سرزمین ملی یهودیان را در فلسطین تأسیس کند، چرا که رهبران صهیونیست‌ها با ارائه شواهد تاریخی مدعی بودند اجدادشان دو هزار سال پیش از پراکندگی یهودیان در فلسطین می‌زیسته‌اند.

در طول دوره قیمومت انگلیس بر فلسطین، سازمان صهیونیست‌ها تلاش می‌کرد شرایط تأسیس سرزمین ملی یهودیان را در فلسطین فراهم کرده و مقدماتی ایجاد کند تا یهودیان و عرب‌ها بتوانند در کنار هم در این منطقه زندگی کنند. عرب‌های فلسطین احساس می‌کردند که این طرح منجر به نقض حقوق آنان خواهد شد. آنان همچنین معتقد بودند این امر منجر به نقض تضمیناتی می‌شود که متحدین در قبال حمایت عرب از آنان در جریان جنگ جهانی در مورد استقلال به رهبران عرب‌ها داده بودند. نتیجه این امر مخالفت فزاینده عرب‌ها با اعطای قیمومت فلسطین و متعاقب آن توسل عرب‌ها به خشونت علیه یهودیان شد.

تحلیل ژنتیکی جمعیت منطقه
بر اساس بررسی‌های ژنتیکی، جمعیت یهود و فلسطینی از لحاظ ژنتیکی تداخل دارند. مسلمانان فلسطینی دارای عوامل ژنتیکی‌ای هستند که در جمعیت شبه‌جزیره عرب یافت می‌شوند و در مورد یهودی‌ها بسیار نادر هستند. یهودیان اشکنازی نیز دارای عوامل ژنتیکی‌ای هستند که در افراد اروپایی دیده می‌شوند و وجود چنین عواملی در عرب‌ها بسیار کم است.

دانشمندان علوم ژنتیک توافق دارند که در افراد خاورمیانه در زمان‌های پیش از تاریخ تداخل ژنتیکی بوده‌است. نبل در سال ۲۰۰۰ با انجام بررسی کروموزوم-haplotype Y برای بررسی نژادی یهودیان و مسلمانان فلسطینی عنوان کرد «ژن مشترک برای قسمت عمده‌ای از کروموزوم‌های Y وجود دارد که نشان­دهندهٔ اجداد مشترک می‌باشد». دو مدل هاپلوتایپ که تشکیل دهندهٔ کلاید مسلمانان فلسطینی بود در میان یهودیان نیز وجود داشت که «نشاندهندهٔ انحراف و یا تداخل از سایر افراد» می‌باشد. نبل عنوان کرد که این یافته هماهنگ با شواهد تاریخی‌ای است که عنوان می‌کند که «بخشی و یا کل عرب‌های مسلمان در این کشور از نوادگان ساکنین محلی، عمدتا مسیحی و یهودی، هستند که پس از پیروزی اسلام در قرن هفت بعد از میلاد به اسلام روی آوردند. این ساکنین محلی در واقع از نسل جمعیت اصلی‌ای که چندین قرن و حتی در دوره‌های پیش از تاریخ در این منطقه می‌زیسته‌اند هستند.» 

یک بررسی دیگر توسط همین گروه با هدف مشخص کردن ارتباط ژنی میان سه جامعهٔ یهودی (اشکنازی، سفاردی و کردی) دو گروه هالپوتایپ کروموزوم YEu۹ و Eu۱۰ را به عنوان نشان­دهندهٔ قسمت عمدهٔ نژاد خاورمیانه شرح داد. چنین به نظر می‌رسد که Eu۹ مربوط به شمال ترکیه وEu۱۰ مربوط به جنوب آن می‌باشد. در کردهای مسلمان و یهود Eu۹ زیاد است، اما Eu۱۰ که در مسلمانان فلسطینی زیاد است در بین این افراد کم است. این بررسی نشان داد که کروموزوم‌های Y در عرب‌های مسلمان و عرب بادیه نشین نشاندهندهٔ ارتباطات نژادی با ساکنان جدید منطقه و ارتباطات نژادی دیگر با سایر افراد می‌باشد. ارتباطات نژادی اولیه در واقع بخشی از کروموزوم مشترک با یهودی‌ها می‌باشد. طبق طرح ما، مهاجرت‌های اخیر همانطوریکه از کروموزوم Eu ۱۰ ویژهٔ عرب‌ها که شامل مدل‌های هاپلوتایپ مشاهده شده در فلسطینی‌ها و عرب‌های بادیه­نشین مشهود است، اغلب از شبه‌جزیرهٔ عرب بوده‌است. این بررسی نشان می‌دهد که کروموزوم‌های Y یهودی‌ها بخش مهمی از عوامل ژنتیکی منطقه را شامل می‌شود و خصوصاً یهودی‌ها ارتباط ژنتیکی زیادی با افراد ساکن در شمال ترکیه داشته‌اند..

در سال ۱۹۰۲، سیر جمز فریزر در کتابش بنام شاخهٔ طلایی که درباره نظریهٔ وی در مورد ریشه‌های مذهب می‌باشد، عنوان کرد که اکثر عرب‌های فلسطین از تبار مردم یبوسی و کنعانی هستند:

«ساکنان عرب زبان فلسطین از نژاد قبیله‌هایی هستند که پیش از حملهٔ اسرائیل در منطقه سکنا گزیدند. آن‌ها هنوز به این سرزمین پای‌بند هستند. آن‌ها هرگز این سرزمین را ترک نکرده و از آن دل نکندند.»

برخی ژنتیک‌دانان با فریزر موافق هستند. آرنایز-ویلنا و سایرین (۲۰۰۱) فایل ژنتیکی فلسطینی‌ها را با سایر افراد مدیترانه‌ای مقایسه کردند و عنوان کردند که «ریشهٔ فلسطیی‌ها و ارتباط ژنتیکی آن‌ها با سایر جمعیت‌های مدیترانه‌ای، نشان می‌دهد که هم یهودی‌ها و هم فلسطینی‌ها از نژاد کنعان باستان که در دوره‌های کهن با مصری‌ها، ساکنان آنتالیا و بین‌النهرین آمیخته شده می‌باشند».

با این وجود نتایج این بررسی نشان می‌دهد که فلسطینی‌ها از لحاظ ژنتیکی با مصری‌ها، لبنانی‌ها، ایرانی‌ها، کرتان، مقدونیه‌ای‌ها، ساردنی‌ها، ترک‌ها، ارمنی‌ها و همچنین الجزایری‌ها، اسپانیایی‌ها، فرانسوی، ایتالیایی و بایسکی‌ها ارتباطاتی دارند. بنابراین این شرایط نمی‌تواند پاسخگویی مسئلهٔ مهاجرت باشد.

آرنایز-ویلنا بعدها از هیات سردبیری مجله اخراج شد و این مقاله نیز برداشته شد. مقامات این مجله عنوان کردند که این مفاله سیاسی بوده و در آن اظهاراتی نامناسب در مورد اختلافات فلسطین و اسرائیل به کار رفته‌است.

مسئلهٔ مهاجرت دیرهنگام عرب به فلسطین
در مورد این مسئله که آیا مهاجرت عرب‌ها به فلسطین بعد از سکونت یهودی‌ها در آنجا در اواخر قرن ۱۹ اتفاق افتاده بحث‌ها و اختلافات بسیاری وجود دارد.

یوزیل شملز که یک جمعیت‌شناس است در بررسی‌های خود از اسناد ثبت‌شدهٔ عثمانی در مورد جمعیت اورشلیم و حبرون در سال ۱۹۰۵ متوجه شد که اغلب شهروندان عثمانی ساکن در این مناطق، که تشکیل دهندهٔ یک سوم از جمعیت فلسطین بودند درهمان محل تولد خود زندگی می‌کردند. خصوصاً در مورد مسلمانان، ۱/۹۳٪ در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و ۲/۵٪ از آن‌ها که متولد بخش‌های مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند و محل تولد ۶/۱٪ خارج از فلسطین بوده‌است. خصوصا در مورد مسلمانان، ۱/۹۳٫۴٪ در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و ۲/۵٪ از آن‌ها که متولد بخش‌های مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند و محل تولد ۶/۱٪ خارج از فلسطین بوده‌است. در مورد یهودی‌ها (به استثنای افرادی که جزء شهروندان عثمانی نبوده‌اند) ۵۹٪ در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و ۹/۱٪ از آن‌ها که متولد بخش‌های مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند ومحل تولد بیش از ۳۹٪ از آن‌ها خارج از فلسطین بوده ­است.

پروفسور جوزف کیکاسولا در امور بین‌المللی در مورد جمعیت پراکندهٔ فلسطین پیش از مهاجرت صحبت می‌کند. یکی از دلایل این وضعیت می‌تواند کمبود نفت در این منطقه باشد. وی همچنین به وجود باتلاق‌های زیاد در این ناحیه و مالاریا اشاره می‌کند. مورخان عنوان کرده‌اند که ساکنین صهیونیستی باتلاق‌ها را خشک کرده و مالاریا را از منطقه دور کرده‌اند.

یک اقتصاددان آمریکایی Gottheil بر این باور است که مهاجرت عظیم عرب‌ها به فلسطین وجود داشته‌است:

دلایل بسیاری برای این باور وجود دارد که در زمان عثمانی و دوره‌های دولت قیم انگلیس مهاجرت عرب‌ها به فلسطین رخ داده‌است. 

مهمترین دلیل در این زمینه ارتباط میان اختلاف اقتصادی منطقه‌ای و مهاجرت است که در سطح جهان اتفاق افتاده و مورد پذیرش همگان است. حجم و میزان دقیق مهاجرت عرب به فلسطین و در فلسطین همانگونه که باچی عنوان کرده نامشخص است. ناقص بودن اسناد ثبتی در عثمانی و آمار دوره‌های انگلیس و وجود مهاجرت‌های غیرقانونی و پنهانی در این مدت باعث می‌شود که هرگونه اظهار نظر در این زمینه در واقعی تحلیلی ابداعی باشد. در اغلب موارد افرادی که در زمینه جمعیت‌شناسی فلسطین- و یا تحلیلات جمعیت‌شناسی بر اساس اطلاعات خام- کار کرده‌اند، اذعان کرده‌اند که محدودیت‌های بسیاری در این زمینه وجود دارد و نتایج غیرقطعی هستند.

یهوشوئا پورات بر این باور است که نظریهٔ «مهاجرت عظیم عرب‌ها از کشورهای همسایه» افسانه‌ای است که «نویسندگان صهیونیست» به وجود آورده‌اند. وی می‌نویسد:

همان­طور که نتایج بررسی‌های مورخان و جمعیت‌شناسان جدید فلسطینی نشان می‌دهد، جمعیت عرب در اواسط قرن ۱۹ دوباره رشد کرد. این رشد نتیجهٔ عامل جدیدی بود: انقلاب جمعیتی. تا دههٔ ۱۸۵۰ هیچ گونه افزایش طبیعی در جمعیت نبود، اما پیدایش روش‌های درمانی نوین و تأسیس بیمارستان‌های مدرن توسط مقامات عثمانی و خارجیان مسیحی این وضعیت را تغییر داد. تعداد تولدها ثابت بود، اما مرگ و میر نوزادان کاهش یافت. این شرایط دلیل اصلی رشد جمعیت عرب بود. شکی نیست که کارگران مهاجر از سوریه و اردن به فلسطین آمده و آنجا ساکن شدند. اما در این مورد بحث نشده که قطعا مهاجرت معکوس هم بوده‌است. بطور مثال در حبرون رسم شده بود که افراد برای تحصیل و کار به قاهره بروند، که در نتیجه گروهی از جمعیت حبرون از قرن ۱۵بطور دائم در قاهره زندگی می‌کردند. نیروی کار غیرماهر از اردن و اطراف به فلسطین می‌آمدند، اما در عوض پیش از ۱۹۴۸ بسیاری از فلسطینیان تحصیل کرده که کاری در فلسطین نیافتند جذب اردن شدند. از لحاظ جمعیت‌شناسی، این انتقالات جمعیتی در مقایسه با عامل طبیعی افزایش جمعیت کمرنگ و کم‌تاثیر هستند.

دانیل پایپس در پاسخ عنوان کرد که مسئلهٔ «مهاجرت عظیم عرب‌ها از کشورهای همسایه» در نیمهٔ اول قرن بیست مطرح شده و آمار و بررسی‌های جمعیت‌شناختی که مورد قبول همگان شامل پروفسور پورات است، آن را تأیید می‌کند. 

وضعیت جمعیتی فعلی
بر اساس آمار ادارهٔ آمار مرکزی اسرائیل، درماه می‌سال ۲۰۰۶، جمعیت اسرائیل برابر با ۷ میلیون نفر بود که ۷۷٪ یهودی، ۵/۱۸٪ عرب و ۳/۴٪ از سایر ریشه‌ها بوده‌اند.[۱۰].بر اساس آمار از یهودی‌های اسرائیل ۶۸٪ بومی اسرائیل (متولد اسرائیل)، اغلب نسل دوم و یا سوم از اسرائیلی‌ها هستند و ۱۰٪ از جهان عرب ازآسیا و آفریقا هستند.


طبق آمار فلسطینی‌ها بیش از ۴/۲ میلیون فلسطینی در ساحل غربی زندگی می‌کنند. طبق یک بررسی که در ششمین کنفرانس Herzliya دربارهٔ تراز امنیت ملی اسرائیل ارائه شد،  ۴/۱ میلیون فلسطینی وجود دارد. طبق آمار فلسطینی‌ها بیش از ۴/۱ میلیون فلسطینی دیگر در نوار غزه هستند.

طبق آمار فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها، جمعیت فلسطین بین ۸/۹ تا ۸/۱۰ میلیون نفر است.

طبق آمار اردنی‌ها، حدود ۶ میلیون نفر در اردن زندگی می‌کنند که اکثر آن‌ها فلسطینی هستند، اما درمورد درصد دقیق فلسطینی‌ها اختلاف وجود دارد و بررسی آن چندان مطلوب برخی‌ها نمی‌باشد. طبق تخمین‌ها درصد فلسطینی‌ها بین ۴۵ تا ۹۰٪ می‌باشد.

حکومت خودگردان فلسطین
دولت فلسطین (به عربی: السلطة الوطنیة الفلسطینیة) به معنی حکومت ملی فلسطین عبارتند از یک سازمان اداره موقت که به صورت ظاهری حاکمان بخش‌های کرانه باختری رود اردن و تمام مناطق نوار غزه را بر عهده دارد.

حکومت ملی فلسطین در سال ۱۹۹۴ و متعاقب پیمان مصالحه اسلو بین سازمان آزادی‌بخش فلسطین و اسرائیل و به عنوان یک حکومت انتقالی پنج ساله تأسیس گردید تا در این مدت مذاکرات نهایی دو طرف انجام پذیرد. بر طبق پیمان مصالحه، اختیار کنترل مسائل امنیتی و کشوری مناطق شهر­نشین (که من­بعد با نام «منطقهٔ الف» به آن اشاره می‌شود) و فقط کنترل مسائل کشوری مناطق روستایی (منطقهٔ ب) به حکومت فلسطین تفویض گردید. بقیهٔ مناطق، و از آن­جمله مناطق مسکونی اسرائیل، منطقهٔ درهٔ اردن و جاده­های عبوری بین مناطق فلسطینی­نشین تحت کنترل انحصاری اسرائیل قرار گرفت (منطقه ج) بیت المقدس شرقی از شمول مفاد پیمان­ مستثنی گردید.


نظر اجمالی
مفهوم حکومت فلسطین از پی.ال.او متمایز بوده و این پی.ال.او و نه پی.ان.ای. است که از لحاظ بین المللی شناخته شده‌است و عملاً سازمانی است که نماینده مردم فلسطین بشمار می‌آید. یهودیان فلسطین که محل زندگی آنان خارج از کرانه باختری و شهر غزه، که اکثریت جمعیت مردم فلسطین را در خود جای داده‌است، می‌باشد، از حق رای انتخابات تعیین کننده مناصب پی.ان.ای. محروم هستند.از سال ۱۹۷۴ یک نماینده ناظر تحت نام «فلسطین» در سازمان ملل متحد حضور دارد. پس از سال ۱۹۸۸ اعلام استقلال فلسطین نام نمایندگی پی.ال.او در سازمان ملل متحد به «فلسطین» تغییر یافت. در واقع، این پی.ال.او و نه پی.ان.ای. است که از سال ۱۹۹۸ و بدون حق رای در مباحث مجمع عمومی شرکت جسته و از نظر اسرائیل بعنوان تنها نماینده قانونی مردم فلسطین در مذاکراتی که به پیمان مصالحه اسلو انجامید برسمیت شناخته شده‌است.

پی.ان.ای. (حکومت ملی فلسطین) قبلا کمک‌های مالی قابل ملاحظه‌ای را از اتحادیه اروپا و ایالات متحده دریافت نموده بود (جمعا حدود ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰ دلار در سال ۲۰۰۵)، ولیکن هر دو آنها کمک‌های مستقیم خود را در مورخه ۷ آوریل سال ۲۰۰۶ (و همانگونه که در ژانویه ۲۰۰۶ تهدید کرده بودند) (و به‌دنبال تصمیم ۲۹ مارس سال ۲۰۰۶ کانادا مبنی بر قطع کلیه کمک‌ها) در نتیجه پیروزی حماس در انتخابات پارلمان، بحالت تعلیق در آورد.

فرودگاه بین‌المللی غزه توسط پی.ان.ای. در شهر رفح ساخته شد، ولی فقط زمان کوتاهی قبل از حمله اسرائیل که بواسطه بروز و گسترش انتفاضه الاقصی در سال ۲۰۰۰ اتفاق افتاد، فعالیت داشت. یک بندر دریائی نیز در غزه ساخته شد ولی هیچگاه کامل نگردید.

فعالیت دیگر پی.ای. تشکیل سرویس نظامی متحد الشکل بود که منابع مختلف تعداد افراد تشکیل دهنده آن را از ۴۰۰۰۰ تا ۸۰۰۰۰ نفر تخمین زده‌اند. بعقیده هیرست ۴۰۰۰۰ الی ۵۰۰۰۰ افسر امنیتی بخدمت مشغول هستند. از سوی دیگر گزارشات مطبوعات اسرائیل این تعداد را در حد ۴۰۰۰۰ نفر بیان می‌دارند، ببینید استیو رودان، «دولت: پی.ای. ۱۶۰۰۰ نیروی پلیس بیش از آنچه در پیمان اسلو اجازه داده شده‌است، دارد،» جوروسلام پست (چاپ بین الملل)، ۲ می سال ۱۹۹۸، صفحه ۳. بر طبق گزارش جوروسلام پست، در سپتامبر سال ۱۹۹۶، منابع دفاعی اسرائیل عنوان نمودند که شمار مردان مسلح پی.ای. به ۸۰۰۰۰ نفر رسیده‌است.

بسیاری از فلسطینیان به بازار کسب و کار اسرائیل وابسته هستند. البته در طول دهه ۱۹۹۰، اسرائیل شروع به جایگزینی فلسطینیان با کارکنان خارجی نمود. استفاده از این کارکنان از لحاظ اقتصادی بسیار باصرفه بوده و از جهت کاهش وابستگی به فلسطینی‌ها بعنوان نیروی کاری ارزان و همچنین از منظر مسایل امنیتی، ابزاری مفید تلقی می‌گردید. این امر باعث آسیب دیدگی اقتصاد فلسطین شد، خصوصا در نوار غزه که ۶۰٪ مردم آن بر طبق کتاب واقعیات سازمان سی.آی.ای زیر خط فقر قرار دارند.

مقامات رسمی
رئیس جمهور حکومت فلسطین : محمود عباس از گروه فتح از تاریخ ۱۵ ژانویه سال ۲۰۰۵ 

نخست وزیر حکومت فلسطین : سلام فیاض از تاریخ ۱۵ ژوئن سال ۲۰۰۷ 

نخست وزیران اسبق:

محمود عباس : ۱۹ مارس سال ۲۰۰۳ – ۷ اکتبر سال ۲۰۰۳ 
احمد قریع : ۷ اکتبر سال ۲۰۰۳ – ۱۵ دسامبر سال ۲۰۰۵ 
نبیل شتاح : ۱۵ دسامبر سال ۲۰۰۵ – ۲۴ دسامبر سال ۲۰۰۵ 
احمد قریع : ۲۴ دسامبر سال ۲۰۰۵ – ۱۹ فوریه سال ۲۰۰۶ 
اسماعیل هنیه : ۱۹ نوامبر سال ۲۰۰۶ – ۱۵ ژوئن سال ۲۰۰۷ 

روسای جمهور اسبق: 
یاسر عرفات: ۵ ژوئیه سال ۱۹۹۴ – ۱۱ نوامبر سال ۲۰۰۴ 
روحی فتوح (فعال): ۱۱ نوامبر سال ۲۰۰۴ – ۱۵ ژانویه سال ۲۰۰۵ 

در سال ۱۹۲۲ و پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی که بمدت چهار قرن (۱۹۱۷ -۱۵۱۷) بر منطقه فلسطین حکمفرمائی نموده بود، حکومت قیمومیت انگلستان بر فلسطین تاسیس گردید . آینده بعد فلسطین به منازعات شدید اعراب و جنبش‌های صهیونیستی بسر آمد . در سال ۱۹۴۷، سازمان ملل، طرح تقسیم بندی پیشنهاد تقسیم بندی مناطق تحت قیمومیت را به ایالاتی مخصوص اعراب و یهودیان داد که در آن بیت المقدس و نواحی اطراف آن بعنوان «بخش جداکننده» و تحت حکومت رژیمی بین‌المللی مشخص نمود . مناطق اختصاص یافته به دولت عربی پیشنهادی، شامل نواحی بود که بعداً بعنوان نوار غزه و تقریبا تمام آنچه کرانه باختری نام گرفت به انضمام مناطق دیگر می‌شد.

گروه‌های یهودی (و بطور مشخص آژانس یهودیان) معمولاً از طرح تقسیم پشتیبانی می‌کردند . گروه‌های عربی (کلیه کشورهای عربی حاضر در سازمان ملل به آن رای مخالف دادند) معمولاً طرح تقسیم را رد نموده و متقابلا به دولت اسرائیل که تازه تاسیس شده بود می‌تاختند . شروع این تهاجمات جنگ سال۱۹۴۸ اعراب – اسرائیل بود.

بعد از جنگ، اسرائیل کنترل بسیاری از مناطق مشخص شده جهت اعراب را در اختیار گرفت . توافقات حاصل از مذاکرات باعث ایجاد خط حائل ترک مخاصمه (ای.دی.ال‌ها) گردید که حالت مرزهای شناخته شده بین‌المللی را دارا نبودند.

وقایع جاری 
از زمان آغاز انتفاضه دوم، حکومت خود گردان فلسطین (پی.ای.) در حال از دست دادن وجه خود هم در مناطق اشغال شده توسط فلسطینیان (نوار غزه و کرانه باختری) و هم در خارج از کشور، می‌باشد. آریل شارون و حکومت جورج دبلیو بوش از مذاکره با یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین (پی.ال.او.) سرباز زدند . او کسی بود که به ادعای آنان نه تنها به حل معضل کمکی نکرد، بلکه موجب بوجود آمدن «بخشی از معضل» (در ارتباط با درگیری‌های اسرائیلی – فلسطینی) بشمار می‌آمد -؛ این در حالی بود که عرفات پیمان مصالحه اسلو را در سال ۱۹۹۳ امضاء نموده بود. در ژانویه سال ۲۰۰۶، حماس در انتخابات مجلس فلسطین به پیروزی دست یافته و از این رهگذر جایگزین جنبش فتح عرفات بعنوان حزب رهبری کننده مردم فلسطین گردید. بنابر این در حال حاضر ریاست پی.ان.ای. با رئیس جمهور محمود عباس از جنبش فتح انتخابات ریاست جمهوری فلسطین در ژانویه ۲۰۰۵ و همچنین اسماعیل هنیه از جنبش حماس بعنوان نخست وزیر حکومت ملی فلسطین می‌باشد.

اسرائیل حکومت فلسطین را متهم به بی اساس بودن و بطور نهانی حمایت از خشونت بر ضد اسرائیل می‌نماید. این دیدگاه در تابستان سال ۲۰۰۲ بصورت رسمی از جانب ایالات متحده پذیرفته گشت که متعاقب آن تصمیم بر آن شد که اکثر مذاکرات فی مابین با حکومت فلسطین به حال تعلیق در آمده و تغییرات بنیادین سازمانی نیز رها گردند. شورای روابط خارجی ایالات متحده افراد صاحب نظر دولتی ادعا نمودند که حکومت فلسطین در زمان عرفات جایگاه تروریست واقع شده‌است.

سیاست‌ها و ساختار داخلی
حکومت فلسطین (پی.ای.) در طول تاریخ با پی.ال.او. یعنی سیستمی که اسرائیل با آن پیمان مصالحه اسلو را به امضاء رسانده بود، تعامل داشته‌است. یاسر عرفات ریاست سازمان آزادیبخش فلسطین (پی.ال.او.) در سال ۱۹۹۶ و در پی یک پیروزی ناپایدار به ریاست حکومت فلسطین انتخاب گردید. انتخابات موازی به تاخیر افتادند که دلایل ظاهری آن نیز بروز انتفاضه الاقصی و بهمراه آن سرکوبی نظامی اسرائیل ذکر گردید. بهرحال کشاکش داخلی فلسطین نیز دلیلی بر درهم ریختگی امور دولت بوده و تا زمان مرگ عرفات در سال ۲۰۰۴ انتخابات جدید در سطوح ریاست جمهوری و مقامات محلی، برگزار نگردید. اگرچه حدود ۸۰٪ مستخدمان حکومت فلسطین از مردم بومی فلسطین هستند ولیکن اکثر مشاغل سطح بالا توسط مقامات رسمی پی.ال.او. که پس از تاسیس حکومت فلسطین در سال ۱۹۹۴ از تبعید بازگشته بودند، اشغال گردیده‌است. از نظر بسیاری از مردم فلسطین این «بازگشتگان» سرمنشا بوروکراسی و فساد هستند.

دولت عرفات بدلیل فقدان دمکراسی، فساد گسترده مقامات، تقسیم قدرت بین فامیل‌های نزدیک و وجود هزاران آژانس دولتی با وظایف متداخل مورد انتقاد قرار داشت. او با استفاده از مکانیزم‌های متفاوت، بیش از ده سازمان امنیتی متمایز از هم و بر اساس ادله طرح تفرقه و حکومت که گفته می‌شد بر طبق آن جو کشمکش قدرت در حکومت ابقاء و او را قادر به کنترل کلی امور میگردانید، تاسیس نمود. هم اسرائیل و هم ایالات متحده اظهار نمودند که اعتماد خود به عرفات بعنوان شریک کاری از دست داده و از مذاکره با او امنتاع و او را رابط تروریسم قلمداد نمودند. عرفات این اتهام را رد نمود و تا زمان مرگ به دیدار با دیگر رهبران جهان پرداخت. بهرحال مرگ او آغازی بر اعمال فشار جهت تغییر رهبریت فلسطین گردید. در سال ۲۰۰۳، عرفات در برابر فشارهای داخلی و بین‌المللی تسلیم و محمود عباس (ابو مازن) را بعنوان نخست وزیر حکومت فلسطین برگزید. عباس چهار ماه پس از آن و بدلیل عدم حمایت اسرائیل، ایالات متحده و حتی خود عرفات از کار برکنار شد. او بعدها از سوی حزب خود فتح بعنوان کاندیدای ریاست جمهوری حکومت فلسطین در سال ۲۰۰۴ و پس از مرگ عرفات انتخاب گردید. او در تاریخ ۹ ژانویه سال ۲۰۰۵ با ۶۲٪ آرا به ریاست جمهوری برگزیده شد.

بر اساس «قانون پایه» فلسطین که در سال ۲۰۰۲ و پس از تاخیری طولانی توسط عرفات امضاء شد، ساختار فعلی حکومت فلسطین بر پایه سه شاخه قدرت تنظیم شده‌است: مجریه، مقننه و قضائیه. شاخه قضائی هنوز نیاز به رسمی سازی صحیح دارد.

رئیس جمهور پی.ای. مستقیما از سوی مردم انتخاب می‌گردد. شخص حائز این مقام در عین حال فرماندهی کل نیروهای مسلح را نیز برعهده دارد. در اصلاحیه‌ای به قانون پایه در سال ۲۰۰۳ (و آنچه که امکان تبدیل یا عدم تبدیل به بخشی از قانون اساسی بلافاصله پس از استقلال را خواهد داشت)، رئیس جمهور «نخست وزیر» را که در عین حال فرماندهی نیروهای امنیت ملی را نیز برعهده دارد را برمی گزیند. آنگاه نخست وزیر کابینه وزیران را انتخاب و دولت را مدیریت می‌نماید. او گزارش کار خود را مستقیما به رئیس جمهور می‌دهد. نخست وزیر اسبق احمد کاریه دولت خود را در تاریخ ۲۴ فوریه سال ۲۰۰۵ و با استقبال وسیع جامعه بین‌الملل تشکیل داد. برای اولین بار اکثر وزارت خانه‌ها توسط افراد متخصص رشته خود در مقابل افرادی که بصور سیاسی انتخاب می‌گشتند، اداره می‌شدند.

شورای قانونگذاری فلسطین (پی.ال.سی.) از ۸۸ نفر نماینده انتخابی تشکیل شده و کار مجلس را انجام می‌دهد. پی.ال.سی. وظیفه تصویب کلیه مصوبات کابینه دولت که توسط نخست وزیر پیشنهاد می‌گردند را برعهده داشته و همچنین می‌بایست شخص نخست وزیر را نیز پس از نامزدی توسط رئیس جمهور مورد تایید قرار دهد. در تقابل با دیگر کشورهای عربی، پی.ال.سی. بصورت تاریخی قدرت اعمال وسیع قدرت را دارا بوده و بارها از طریق تهدید به رای عدم اعتماد باعث تغییر بسیاری از مصوبات دولت گردیده‌است. بسیاری از رای‌های انتقادی به نفع دولت و بدون کسب اکثریت قاطع آراء صادر می‌گردند. از زمان مرگ عرفات، پی.ال.سی. به تجدید قوای خود در امور محوله پرداخته و بصورت عام به احضار مقامات ارشد بمنظور گواهی آن می‌پردازد. انتخابات پارلمانی در ژانویه سال ۲۰۰۶ و پس از تصویب اخیر قانون بازبینی شده انتخابات که تعداد کرسی‌های مجلس از ۸۸ به ۱۳۲ کرسی افزایش داد، برگزار گردید.

احزاب سیاسی و انتخابات
از زمان تاسیس حکومت فلسطین در سال ۱۹۹۳ تا زمان مرگ یاسر عرفات در اواخر سال ۲۰۰۴، تنها یک انتخابات برگزار گردید. کلیه انتخابات بدلایل مختلف به تعویق افتاده بودند.

تنها انتخابات جهت ریاست جمهوری و مجلس نمایندگان

در سال ۱۹۹۶ برگزار گردید. برنامه انتخابات بعدی ریاست جمهوری و مجلس نمایندگان برای سال ۲۰۰۱ تنظیم گردید ولیکن بدلیل گسترش انتفاضه الاقصی بتعویق افتاد. بعد از مرگ عرفات، تاریخ انتخابات ریاست جمهوری حکومت برای ۹ ژانویه سال ۲۰۰۵ تعیین گردید. محمود عباس رهبر ساف ۳/۶۲٪ آرا را بخود اختصاص داد در حالیکه دکتر مصطفی برغوثی پزشک و کاندیدای مستقل موفق به کسب ۸/۱۹٪ آرا گردید.

در تاریخ ۱۰ می سال ۲۰۰۴ کابینه فلسطین اعلام نمود که برای اولین بار انتخابات تعیین شهردار برگزار خواهد شد. تاریخ تعیین شده اوت ۲۰۰۴ در جرچو و به‌دنبال آن برخی شهرداری‌های مشخص در نوار غزه را نیز شامل می‌گشت. در ژوئیه سال ۲۰۰۴ این انتخابات به تعویق افتادند. گفته شد که دلیل این تاخیرات مسائل مربوط به ثبت رای دهندگان بوده‌است. نهایتا انتخابات تعیین شهردار برای مقامات رسمی شورا در جرچو و ۲۵ شهر و روستای دیگر منطقه کرانه باختری در مورخه ۲۳ دسامبر سال ۲۰۰۴ برگزار گردید. در ۲۷ ژانویه سال ۲۰۰۵ اولین دور انتخابات تعیین شهردار برای مقامات در ۱۰ شورای محلی منطقه نوار غزه برگزار گردید. دوره‌های بعدی در کرانه باختری در ماه می۲۰۰۵ برگزار شدند.

تاریخ معین شده جهت انتخابات تعیین شورای قانونگذاری فلسطین (پی.ال.سی.) توسط رئیس جمهور عامل فلسطین روحی فتوح ژوئیه سال ۲۰۰۵ بود. او این تاریخ را در ژانویه ۲۰۰۵ تعیین نمود. این انتخابات پس از اعمال تغییرات عمده در قانون انتخابات توسط پی.ال.سی. که نیاز به وقت بیشتر برای کمیته انتخابات مرکزی فلسطین جهت پردازش و آماده سازی را طلب می‌نمود، توسط محمود عباس به تعویق افتاد. یکی از این تغییرات افزایش کرسی‌های پارلمان از ۸۸ به ۱۳۲ کرسی بود که نیمی از این کرسی‌ها جهت رقابت ۱۶ محل جغرافیائی و نیمی دیگر بصورت نسبی جهت کاندیداهای آزاد ملت که از احزاب متفاوت گرد می‌آیند، اختصاص دارد.

سازمان‌های زیر که بصورت الفبائی لیست گردیده‌اند در انتخابات اخیر در داخل بدنه حکومت ملی فلسطین شرکت جستند:
جبهه دمکراتیک برای آزادی فلسطین (« الجبهه الدمکراتیه لتحریر الفلسطین») 
فتح یا جنبش آزادی ملی فلسطین (« حرکت التحریر الوطنی الفلسطین») 
حماس یا جنبش مقاومت اسلامی (« حرکت المقاومه الاسلامیه») 
اتحادیه دمکراتیک فلسطین (« الاتحاد الدمکراتیه الفلسطین»، فیداً) 
ابتکار ملی فلسطین (« المبادره الوطنیه الفلسطینیه») 
حزب مردم فلسطین (« حزب الشعب الفلسطینی») 
جبهه مردمی برای آزادی فلسطین (« الجبهه الشعبیه لتحریر فلسطین») 
نظر خواهی اکتبر ۲۰۰۶ نشاندهنده قدرت یکسان فتح و حماس بود.

تقسیمات مدیریتی 
پس از امضاء پیمان اسلو مناطق کرانه باختری و نوار غزه به سه منطقه (الف، ب و ج) و فرمانداری تقسیم گشت. منطقه الف اشاره به مناطق تحت نفوذ امنیتی و کنترل کشوری پی. ای. دارد. منطقه ب اشاره به مناطق تحت کنترل کشوری فلسطینیان و کنترل امنیتی اسرائیل دارد. منطقه ج اشاره به مناطقی دارد که بطور کامل تحت کنترل اسرائیل قرار دارند مانند شهرک‌ها.

اقتصاد
بدنبال انتخابات قانونگذاری سال ۲۰۰۶ که در آن مقاومت حماس به پیروزی رسید، اسرائیل تحویل ۵۵ میلیون دلار مالیات اخذ شده به پی.ای. را متوقف نمود؛ از آنجائیکه پی.ای. فاقد نقاط دسترسی (بندرگاه، فرودگاه و غیره) جهت جمع آوری مالیات می‌باشد، اسرائیل اینکار را برعهده داشت. این وجوه تشکیل دهنده ثلث بودجه پی.ای. بوده که دو سوم آن بعنوان بودجه اصلی و پشتوانه پرداخت حقوق ۱۶۰۰۰۰ کارمند کشوری (که در بین آنها ۶۰۰۰۰ نیروی امنیتی و پلیس وجود دارند) بودجه‌ای که یک سوم مردم فلسطین از آن بی بهره هستند. اسرائیل همچنین تصمیم گرفت تا کنترل‌های خود را در پست‌های بازرسی که از آغاز انتفاضه دوم عامل اصلی بحران اقتصادی سال‌های ۲۰۰۲-۲۰۰۱ که بانک جهانی به مقایسه آن با بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ مقایسه نمود، محسوب می‌گردید، نمود. افزون بر آن، ایالات متحده و اتحادیه اروپا کمک‌های مستقیم خود به پی.ای. را قطع نمودند. این در حالی بود که ایالات متحده اقدام به مسدود کردن فعالیت‌های اقتصادی بانک‌های پی.ای. و مانع تراشی در پرداخت برخی وجوه کمکی لیگ عرب (بعنوان مثال عربستان سعودی و قطر) بحساب‌های پی.ای. نمود. در ۶ و ۷ ماه می‌سال ۲۰۰۶، صدها نفر از فلسطینیان در غزه و کرانه باختری طی تظاهراتی خواستار پرداخت حقوق خود شدند. با افزایش «فشار اقتصادی» بروی پی.ای.، تنش بین حماس و فتح رو به افزایش گذارد.

کمک‌های خارجی و کسری بودجه 
بنا به وضعیت خاص مناطق مورد منازعه، حکومت فلسطین (پی.ای.) حمایت‌های مالی بی نظیری را از جامعه جهانی دریافت کرده بود. بر اساس گزارش بانک جهانی، مبلغ ۹۲۹ میلیون دلار از سوی جامعه جهانی در سال ۲۰۰۱ به پی.ان.ای. اختصاص یافت، این مبلغ در سال ۲۰۰۱ به میزان ۸۹۱ میلیون دلار و در سال ۲۰۰۵ بعدد ۱۱۰۰ میلیون دلار رسید (که معادل ۵۳٪ کل بودجه در سال ۲۰۰۵ بود). اصلی‌ترین اهداف این کمک‌ها حمایت بودجه، کمک در زمینه ارتقاء و سلامت عمومی بوده‌است. در سال ۲۰۰۳، ایالات متحده مبلغ ۲۲۴ میلیون دلار، اتحادیه اروپا ۱۸۷ میلیون دلار، اتحادیه عرب ۱۲۴ میلیون دلار، نروژ ۵۳ میلیون دلار، بانک جهانی۵۰ میلیون دلار، انگلستان ۴۳ میلیون دلار، ایتالیا ۴۰ میلیون دلار و ۱۷۰ میلیون دلار مابقی نیز توسط دیگر کشورها پرداخت گردید. بنا بر گزارش بانک جهانی، کسری بودجه در سال ۲۰۰۵ حدود ۸۰۰ میلیون دلار بوده که تقریبا نیمی از آن توسط حامیان مالی تدارک گردیده‌است. همچنین این گزارش می‌گوید که وضعیت مالی پی.ای. عمدتا بدلیل مصارف کنترل نشده دولت خصوصا رشد زیاد صورتحساب حقوق کارکنان دولت، گسترش طرح‌های حمل و نقل عمومی و افزایش شبکه وام، بصورتی فزاینده ناپایدار گشته بود.

استفاده از همیاری اتحادیه اروپا
در سال ۲۰۰۲، دانشگاه پاریس ۶ و دانشگاه لی لی فرانسه به تعلیق مقاوله نامه فعالیت‌های علمی، خصوصا در مورد برنامه همکاری پی.سی.آر.دی. بین اتحادیه اروپا و اسرائیل رای مثبت دادند. آنان در این باره به ماده ۲ مقاوله نامه که می‌گوید «احترام به حقوق بشر و اصول دمکراسی لازم است» اشاره نموده و اظهار داشتند که این بند توسط اسرائیل محترم شمرده نشده‌است. خصوصا که به‌دنبال این موضوع، کامپیوترها و دیگر ساختارهای زیر بنائی آموزشی فلسطین که با کمک مالی اتحادیه اروپا مهیا شده بودند، توسط تساهال مورد تخریب عمدی قرار گرفتند. بهرحال، بهرحال بعدها این دانشگاه‌ها که متهم به عقاید ضد یهودی گشته بودند، رای‌های خود را باطل نمودند.

در فوریه سال ۲۰۰۴، گزارش گردید که دفتر ضد-تقلب (او.ال.ای.اف.) اتحادیه اروپا (ای.یو.) مشغول بررسی اسنادی است که موید همکاری یاسر عرفات و حکومت فلسطین در اختصاص ده‌ها میلیون دلار از کمک‌های اتحادیه اروپا به سازمان‌های فعال در حملات شهادت طلبانه مانند گردان‌های شهدای الاقصی است، می‌باشد. بهرحال در ماه اوت سال ۲۰۰۴، بررسی‌های موقت اظهار می‌داشت که " تا این تاریخ هیچ مدرکی دال بر اختصاص کمک‌های بودجه‌ای مستقیم بدون نام اتحادیه اروپا به حکومت فلسطین در فعالیت‌های غیر قانونی و از جمله تروریسم بدست نیامده‌است.

یک «گروه کاری» مجزای اتحادیه اروپا نیز با صدور گزارشی در آوریل سال ۲۰۰۴، که از رای ۶-۷ استخراج شده بود، و شامل دوره زمانی بین اواخر سال ۲۰۰۰ تا اواخر سال ۲۰۰۲ می‌گردید، اعلام نمود که کمک‌های مالی اتحادیه اروپا به شبه نظامیان فلسطینی که اقدام به حملات نظامی علیه اسرائیل نموده‌اند، منتقل نشده‌است: « تا امروز، هیچ مدرک مستندی مبنی بر استفاده کمک‌های بودجه‌ای مستقیم بدون نام اتحادیه اروپا در فعالیت‌های غیر قانونی و از جمله تدارک مالی تروریسم بدست نیامده است».

علاوه بر آن، اتحادیه اروپا روش حمایت مالی فلسطینیان را تغییر داده و هم اکنون هر کمکی را به مقصودی خاص اختصاص می‌دهد. از آوریل سال ۲۰۰۳، پول تنها در حالتی تحویل می‌گردد که یک سری شرایط مانند ارائه فاکتور صورتحساب هائی که فلسطینیان مجبور به پرداخت آن هستند، احراز گشته باشد. لازم بذکر است که اتحادیه اروپا بعنوان بزرگترین حامی فلسطین مطرح است.

خشونت بر ضد شهر نشینان 
بر اساس گزارش گروه نظارت بر حقوق بشر فلسطین "عدم توافق و درگیری بین احزاب سیاسی مختلف، خانواده‌ها و شهرها تصویری کامل از جامعه فلسطین را شکل می‌دهند. این تفرقه‌ها در طول انتفاضه الاقصی به خشونت فزاینده «انترافاداً منجر گشته‌اند. در طول یک دوره ۱۰ ساله از ۱۹۹۳ الی ۲۰۰۳، ۱۶٪ آمار مرگ و میر شهروندان فلسطینی بر اثر فعالیت گروه‌ها و شخصیت‌های فلسطینی بوده است».

اریکا واک خبرنگار انسان گرا طی گزارشی اعلام داشته که : از تعداد کل کشته شدگان فلسطینی در طول این مدت چه توسط سربازان اسرائیلی و چه توسط نیروهای امنیتی، ۱۶ درصد قربانی نیروهای امنیتی فلسطین گشته‌اند." یکی از اتهاماتی که موجب هدف قرار دادن و کشتن افراد می‌گردد، همکاری با نیروهای اسرائیلی می‌باشد: «اتهام افراد محکوم شده کمک به نیروهای اسرائیلی، صحبت بر ضد عرفات، شرکت و همکاری با گروه‌های جنایتکار رقیب بوده و این افراد پس از گذراندن دادگاهی کوتاه مدت بدار کشیده می‌شوند. عرفات زمینه‌ای را ایجاد کرده‌است که در آن خشونت ادامه یافته و حالتی است که در آن سکوت بمعنای انتقاد می‌باشد، و اگرچه او موفق به منع اعمال خشونت گشته ولی موفق به توقف آن نگردیده‌است.»

بررسی سالیانه موسسه فریدم هاوس از حقوق سیاسی و آزادی‌های شهروندی و همچنین آزادی در جهان در دوره سالیانه ۲۰۰۲-۲۰۰۱ حاکی از آن است که «آزادی‌های شهروندی بر ضد : شلیک‌های مرگبار پرسنل نیروهای امنیتی فلسطین بروی شهروندان فلسطینی؛ محاکمات صوری و اجرای احکام کسانی که طبق نظر حکومت فلسطین (پی.ای.) متهم به همکاری هستند؛ کشتارهای فرا قضائی توسط افراد شبه نظامی؛ و تهییج مسلم و رسمی جوانان فلسطین در تقابل با سربازان اسرائیلی و طبعا قرار دادن آن‌ها در معرض خطرات مستقیم.»

از ماه مارس سال ۲۰۰۵، نیروهای امنیتی فلسطین هیچ نوعی دستگیری را در خصوص قتل سه آمریکائی عضو هیئت دیپلماتیک در نوار غزه و در تاریخ اکتبر سال ۲۰۰۳، انجام ندادند. موسی عرفات رئیس سرویس ضد اطلاعات نظامی فلسطین و پسر عموی رئیس وقت حکومت فلسطین یاسر عرفات در خصوص فشار ایالات متحده در خصوص دستگیری قاتلین اعلام نمود که؛ « آنان می‌دانند که ما در وضعیتی بسیار بحرانی بسر می‌بریم و اینکه درگیری با هر یک از احزاب فلسطینی در زیر فشار اشغالگری اسرائیل، موردی است که می‌تواند برای ما مشکلات فراوانی را بوجود آورد». از زمان حمله اکتبر سال ۲۰۰۳، ایالات متحده دیپلمات‌های خود را از ورود به نوار غزه منع نمود. از سوی دیگر ادعا گردید که تونل‌های قاچاق بین مصر و نوار غزه توسط یکی از سرویس‌های امنیتی فلسطین و تحت نظارت و دستور موسی عرفات، کنترل می‌گردند. او متهم به دریافت سهم از منافع حاصل از تونل‌های قاچاق گردید.

خشونت بر علیه مقامات
در تاریخ ۱۵ اکتبر سال ۲۰۰۳ سه نفر از اعضای هیئت دیپلماتیک ایالات متحده بر اثر انفجار بمب تروریست در سه کیلومتری جنوب منطقه ارتز به نوار غزه کشته شده و شمار دیگری از اعضای این هیئت مجروح گردیند. مرتکبین این اقدام ناشناس باقی ماندند.

در فوریه سال ۲۰۰۴ قسان شکاوا (شهردار نابلس) در اعتراض به عدم واکنش حکومت فلسطین به شبه نظامیان مسلحی که مبادرت به اعمال وحشیانه در شهر نموده و تلاش‌های مکرری که توسط تروریست‌های فلسطین در جهت کشتن وی صورت گرفته بود، اقدام به استعفا از مقام خود نمود. بعدها ژنرال صایب العاجز، فرمانده پلیس غزه اظهار داشت که: "درگیری داخلی بین نیروهای پلیس و شبه نظامیان امکان پذیر نیست. این کار ممنوع است. ما یک ملت واحد هستیم و بسیاری از مردم همدیگر را می‌شناسند. این کار آسانی نیست که کسی را بجرم تهیه سلح برای دفاع از میهن خود، بقتل برسانیم.

در طول سه ماهه اول سال ۲۰۰۴، شماری از حملات بر ضد روزنامه نگاران در کرانه باختری و نوار غزه بوقوع پیوست که گردان‌های شهدای الاقصی را در این زمینه مقصر شناختند. از همه شاخص تر حمله‌ای بود که بدفاتر کرانه باختری ایستگاه تلویزیون عرب العربیه انجام شد و در آن مردان نقاب پوشی که خود را از اعضای گردان‌ها می‌خواندند، شرکت داشتند. روزنامه نگاران فلسطینی در اعتراض به خشونت‌های فزاینده بر ضد اصحاب قلم در مورخه ۹ فوریه اعلام اعتصاب نمودند.

کارن ابو زید، قائم مقام دبیر کل کمیسیون آژانس کار و امداد سازمان ملل در نوار غزه در مورخه ۲۹ فوریه سال ۲۰۰۴ اعلام نمود که : آنچه که آغاز شده و کاملا مشهود است آنست که نظم و قانون از بین رفته و تمامی گروه‌ها دارای افراد شبه نظامی خاص خود گردیده‌اند که بسیار هم منظم عمل می‌نمایند. این احزاب هستند که سعی در نمایش قدرت خود دارند.

قاضی الجبالی رئیس پلیس نوار غزه، از سال ۱۹۹۴ هدف حملات مکرر فلسطینیان قرار داشت. در مارس سال ۲۰۰۴، دفاتر او مورد حمله مسلحانه قرار گرفت. در آوریل ۲۰۰۴، انفجار یک بمب بخش جلوی منزل او را ویران نمود. در مورخه ۱۷ ژوئیه سال ۲۰۰۴ در جریان یک حمله مسلحانه که در پی یک کمین در سر راه همراهان وی انجام شد، او را دزدیده و دو نفر از محافظانش را مجروح ساختند. او چند ساعت بعد آزاد گردید. کمتر از شش ساعت بعد، سرهنگ خالد ابو الولا، فرمانده ستاد نظامی در بخش جنوبی غزه ربوده شد.

در شامگاه ۱۷ ژوئیه اعضای جنبش فتح ۵ شهر وند فرانسوی (۳ مرد و ۲ زن) را ربوده و در ساختمان صلیب سرخ | انجمن صلیب سرخ]] در خان یونس بگروگان گرفتند:

مقامات امنیتی فلسطین اظهار داشتند که آدم ربائی توسط گردان‌های ابو الریش که متهم به ارتباط با حزب فتح مربوط به یاسر عرفات رئیس حکومت فلسطین بود، انجام شده‌است. 

در مورخه ۱۸ ژوئیه عرفات پسر عموی خود موسی عرفات را بجای قاضی الجبالی برگزید که باعث بروز شورش‌های شدیدی در رفح و خان یونس گردید که در آن اعضای گردان شهدای الاقصی دفاتر پی.ای. را به آتش کشیده و بروی افراد پلیس فلسطین آتش گشودند. در طی این شورش‌ها حداقل یک فلسطینی کشته و ده‌ها نفر دیگر بشدت مجروح گردیدند.

در مورخه ۲۰ ژوئیه سال ۲۰۰۴ دیوید ساترفیلد نفر دوم دولت ایالات متحده در امور خاور نزدیک در گفتگوئی در مجلس سنا، اظهار داشت که حکومت فلسطین در مهار تروریست‌های فلسطین که متهم به قتل سه نفر از اعضای هیئت دیپلماتیک آمریکا در منطقه نوار غزه در مورخه ۱۵ اکتبر سال ۲۰۰۳ می‌باشند، ناکام مانده‌است. ساتر فیلد اینگونه اضافه نمود که:

هیچ راه حل قابل قبولی برای این مشکل پیدا نشده‌است. تنها نتیجه‌ای که می‌توانیم بگیریم آنست که اراده‌ای سیاسی که توسط رئیس حکومت یاسر عرفات ایجاد گشته مانع پیشرفت بعدی در این تحقیقات گردیده‌است. 

در تاریخ ۲۱ ژوئیه، نبیل عمر وزیر اسبق اطلاعات و عضو کابینه و عضو شورای قانونگذاری فلسطین پس از یک مصاحبه تلویزیونی که در آن به انتقاد از یاسر عرفات پرداخته و خواستار ایجاد اصلاحات در پی.ای. شده بود، هدف گلوله افراد نقاب دار قرار گرفت.

در خصوص بروز نا آرامی‌ها، وزیر کابینه کادورا فاررس در مورخه ۲۱ ژوئیه ۲۰۰۴ اظهار می‌دارد:

هر یک از ما مسئول هستیم. عرفات مسئل‌ترین شخص در خصوص شکست می‌باشد. رئیس جمهور عرفات شکست خورده‌است و دولت فلسطین شکست خورده‌است، احزاب سیاسی فلسطین شکست خورده‌اند. 

در مورخه ۲۲ ژوئیه سال ۲۰۰۴، سازمان ملل متحد سطح هشدار خود برای نوار غزه را افزایش داده و به «مرحله چهار» رسانیده (یک سطح پایین تر از آخرین مرحله یعنی مرحله پنج) و تصمیم گفت کلیه کارکنان خارجی غیر ضرور را از نوار غزه خارج سازد.

شلیک موشک‌های قسام از نوار غزه به داخل اسرائیل بشدت توسط ساکنان نزدیک به محل پرتاب مورد مخالفت قرار گرفت، زیرا اسرائیل نیز به این موشک‌های قسام جواب‌های پیاپی نظامی می‌داد. در۲۳ ژوئیه سال ۲۰۰۴، یک پسر عرب که والدین او بصورت فیزیکی با استقرار سکوی پرتاب موشک قسام از حوالی منزلشان مخالفت نموده بودند توسط تروریست‌های فلسطین از گردان‌های شهدای الاقصی هدف قرار گرفته و کشته شد. در این حادثه پنج نفر دیگر زخمی شدند.

در تاریخ ۲۵ ژوئیه سال ۲۰۰۴ ۲۰ عضو گردان‌های شهدای الاقصی دفتر حاکم در شهر خان یونس نوار غزه را بتصرف خود درآورد. در میان تقاضاهای آنها یکی این بود که موسی عرفات، پسر عموی یاسر عرفات از مقام خود بعنوان فرمانده نیروهای امنیتی غزه برکنار گردد. در حمله‌ای مجزا، افراد ناشناس به یک ایستگاه پلیس حمله کرده و ساختمان را به آتش کشیدند که باعث وارد شدن خساراتی سنگین شد.

در مورخه ۳۱ ژوئیه، آدم ربایان فلسطینی در نابلس اقدام به ربودن ۳ نفر با ملیت‌های خارجی نمودند، این سه شهروند از آمریکائی، انگلیسی و ایرلندی بودند. آنها بعداً آزاد گردیدند. همچنین یک ساختمان فرماندهی نیروهای امنیتی پی.ای. در جنین توسط نیروهای گردان‌های شهدای الاقصی به آتش کشیده شده و نابود گردید. یکی از رهبران گردان‌های شهدای الاقصی علت آتش زدن ساختمان را امنتاع کوادورا موسی، شهردار جدید منصوب شده از سوی عرفات، از پرداخت حقوق اعضای الاقصی یا همکاری با این گروه ذکر نمود.

در تاریخ ۸ اوت سال ۲۰۰۴ ناهد عریض وزیر دادگستری استعفا داده و دلیل آن را محرومیت خود از بسیاری از اختیارات قانونی در محدوده سیستم قضائی و قانون ذکر نمود. سال قبل از آن، یاسر عرفات که اقدام به ایجاد موسسه‌ای موازی با وزارت دادگستری نموده بود متهم به ادامه کنترل دستگاه قضائی و بخصوص احکام دولتی گردید.

در تاریخ ۱۰ اوت سال ۲۰۰۴ گزارشی از سوی یک کمیته تحقیق شورای قانونگذاری فلسطین بدلایل وجود هرج ومرج و آشفتگی در پی.ای. بروی آدرس اینترنتی published توسط روزنامه هاآرتس منتشر شد. این گزارش تقصیر اصلی را از جهت «عدم موفقیت در اتخاذ تصمیم سیاسی جهت خاتمه آن »برعهده یاسر عرفات و نیروهای امنیتی پی.ای. انداخته بود. این گزارش می‌افزاید،

«علت اصلی شکست، عدم موفقیت نیروهای امنیتی فلسطین و عدم کارآئی مناسب آنان در برقراری نظم و قانون بوده است».... 

« عدم وجود کلی یک تصمیم سیاسی شفاف و عدم تعریف نقش‌های ایشان چه بلند مدت و چه کوتاه مدت.» 

این گزارش همچنین خواستار توقف شلیک موشک‌های قسام و آتش باری توپخانه بروی شهرک‌های اسرائیلی شده و این امور را بر خلاف «منافع فلسطینیان» قلمداد نموده‌است. حکیم بلاوی سایس:

«... شلیک موشک و آتش باری توپخانه از میان خانه‌ها ممنوع می‌باشد و این نهایت منفعت برای فلسطینیان بوده و نبایستی نقض گردد زیرا در صورت نقض، جواب آن مقابله بمثل وحشیانه ارتش اشغال گر می‌باشد. بنابر این آتش باری مورد پذیرش شهروندان نمی‌باشد. کسانی که این عمل را انجام می‌دهند نماینده ملت و کشور نبوده و این اعمال را بدون در نظر گرفتن منافع کلی و افکار عمومی جهان و اسرائیل انجام می‌دهند. هیچ آینده یا مقصودی با موشک باران محقق نمی‌گردد؛ منافع فلسطینیان بسیار مهمتر می‌باشد». 

علیرغم انتقادات وارده بر ضد یاسر عرفات، مشکلات همچنان ادامه داشت. در تاریخ ۲۴ اوت طارق ابو رجب دریابان سرویس ضد اطلاعات فلسطین در نوار غزه توسط گروهی از مردان مسلح هدف گلوله قرار گرفت. او بشدت مجروح شد.

در تاریخ ۳۱ اوت گردان‌های شهدای جنین، شاخه نظامی کمیته معروف مقاومت، تهدید به قتل وزیر نبیل شتاح بجرم شرکت در یک کنفرانس در ایتالیا که در آن سالیوان شالوم وزیر امور خارجه اسرائیل نیز حضور داشته نمود، و اعلام کرد «چنانچه شتاح نیز در این کنفرانس شرکت کند محکوم بمرگ خواهد شد. این تصمیم غیر قابل برگشت بوده از محافظان وی می‌خواهیم بمنظور حفظ جان خود او را همراهی ننمایند.»

در تاریخ ۸ سپتامبر احمد کاریه، نخست وزیر مجددا تهدید به کناره گیری نمود. سه هفته از پس گرفتن استعفای او که ابتدا شش هفته قبل آن را مطرح کرده بود، می‌گذشت.

در تاریخ ۱۲ اکتبر موسی عرفات پسر عموی یاسر عرفات و 

پیام رسان های باشگاه خبرنگاران-موبایل

بحران جمعیت کابوس رژیم منحو س صهیونیسم



 

الوقت- مقامات رژیم صهیونیستی از همان ابتدای تاسیس، اهتمام ویژه‌ای را در جهت سیاست‌های افزایش جمعیت خود به کار گرفتند. در واقع، موضوع جمعیت و موازنه جمعیتی در برابر فلسطینیان برای رژیم صهیونیستی از اهمیت قابل توجهی برخوردار است، چرا که اساساَ بدون جمعیت یهودی فلسفه صهیونیسم و حیات و بقا دولت صهیونیستی  بی معنی می شود.  این مسئله به اندازه ای برای صهیونیستها حائز اهمیت است که جزء مباحث همیشگی کنفرانس سالانه امنیتی هرتزلیا مطرح بوده و همواره از آن به عنوان یک چالش  و بحران امنیتی یاد شده است به نحوی که جایگاه این موضوع برای رژیم صهیونیستی در حد مسائل کلان امنیت ملی است.

 یکی از مهم ترین این ابعاد، نسبت رشد جمعیت جوان به داوطلب شدن برای عضویت در ارتش رژیم صهیونیستی و تلاش برای تامین امنیت بیشتر برای این رژیم است. از همین رو در تمامی سالهایی که سازمان ملل متحد سیاستهای تنظیم خانواده را به جامعه جهانی توصیه می کر، رژیم  اشغالگر قدس هیچ گاه این سیاستها را اجرا نکرده است. مضاف برآنکه اجرای سیاستهای رشد جمعیت  برای رژیم صهیونیستی امری قدسی محسوب می‌شود و جزو آموزه‌های تلمودی (تلمود از کتب مقدس یهودیان است ) می باشد. تئوریسن های صهیونیست بر این باورند هویت یهودی زمانی از معرض تهدید خارج خواهد شد که هر خانواده یهودی ساکن سرزمین‌های اشغالی هر دو سال یک بار ، یک نفر را به جامعه صهیونیست اضافه کند و این در حالی است که این رژیم روز به روز از این ایده فاصله می‌گیرد و زنان صهیونیست در طول تمام عمر خود به طور میانگین تنها 2 فرزند به دنیا می‌آورند.

در حالیکه روند افزایش جمعیت صهیونیست ها با روندی نزولی مواجه ست، از سوی دیگر طبق گزارش مرکز آمار فلسطین، جمعیت کل فلسطینیان (ساکنان و آوارگان) 12.3 میلیون نفر است که 4.75 میلیون نفر در سرزمین‌های فلسطین زندگی می‌کنند. کرانه باختری با 2.9 میلیون نفر در رتبه نخست، نوار غزه با 1.85 میلیون نفر و مناطق فلسطین اشغالی 1948 با 1.47 میلیون نفر در رتبه‌های بعدی قرار دارند. دیگر نکته حائز اهمیت این است که در پایان سال 2017 جمعیت فلسطینیان ساکن در سرزمین‌های فلسطینی در عدد 6.3 میلیون با کل یهودیان صهیونیست برابر خواهد شد.

رژیم صهیونیستی برای جلوگیری از این اتفاق از سالها پیش از هر بهانه ای در جهت حذف فیزیکی فلسطینی‌ها استفاده کرده است تا از نرخ جمعیت آنان بکاهد. در همین ارتباط نیز آقای ناصر ابوشریف نماینده جنبش جهاد اسلامی در تهران اینگونه بیان می کند: « از نسل اول جهاد اسلامی کسانی که در داخل سرزمینهای اشغالی زندگی می کردند دیگر کسی باقی نمانده است و حتی به خانواده ایشان رحم نشده است و همگی به شهادت رسیده‌اند».

با این حال روز به روز بر نرخ رشد جمعیت فلسطینی ها افزوده می شود واز نرخ رشد جمعیت صهیونیستها کاسته می شود. دکتر "درداح الشاعر" استاد علوم روانشناسی در دانشگاه الاقصی غزه در این باره میگوید: «یکی از دلایل اصلی میانگین بالای تولد در غزه پایبندی فلسطینیها به مفاهیم اسلامی و سنت رسول گرامی اسلام (ص) است. دومین عامل، اعتقاد مردم غزه به این مسئله است که در صورت آغاز جنگ جدید با اسرائیل، فلسطینیها به نیروی مبارز و مجاهد نیاز دارند تا در صورت شهادت شمار زیادی از نیروهای مقاومت، جبهه نبرد از مبارزان خالی نماند. این مسئله باعث شده که فلسطینیها در غزه با وجود شرایط سخت و دشوار زندگی، همچنان تغییری در روند فرزنددار شدن خود ایجاد نکنند. حتی شرایط سخت اقتصادی و معیشتی در غزه باعث نمیشود، خانوادههای فلسطینی اقدامی در راستای کاهش فرزندآوری کنند چون معتقدند آینده در دست خداست و شرایط فردا بهتر از امروزشان خواهد بود.

در مجموع می توان گفت که موضوع جنگ جمعیتی یکی از اصلی ترین عوامل تاکید فلسطینیها بر افزایش فرزندآوری است، چون آنها شاهد طرحهای متعدد اسرائیل برای افزایش جمعیت یهودیان از راههای مختلف در اراضی اشغالی هستند» با این وصف می‌توان نتیجه گرفت که انگیزه‌های مبارزه ضد صهیونیستی در وجود جامعه فلسطینی موج می‌زند اما در مقابل جامعه صهیونیستی انگیزه های کافی را را برای افزایش جمعیت ندارد و از این حیث ضربه پذیر شده است

رژیم صهیونیستی برای متحد کردن جامعه جهانی علیه ایران تلاش می‌کند


محمد علی آل‌هاشم امام جمعه تبریز

نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی با اشاره به نمایش تبلیغاتی نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی اظهار کرد: این نخست‌وزیر سابقه اجرای نمایش‌های مضحک تبلیغاتی علیه ایران را در کارنامه خود دارد، به طوری که هفته گذشته با نشان دادن قفسه‌ای از پرونده‌ها و یک مجموعه CD مدعی شد ایران با وجود تعهدات بین‌المللی، به طور پنهانی در حال ساخت کلاهک هسته‌ای است‌ و این نیز نشان می‌دهد رژیم صهیونیستی به منظور رسیدن به اهدافش برای متحد کردن جامعه جهانی علیه ایران تلاش می‌کند.

به گزارش ایسنا، حجت‌الاسلام محمدعلی آل هاشم در خطبه‌های نماز جمعه این هفته با بیان این که اقدامات مذبوحانه دشمن هیچ تاثیری در اراده ملت ایران ندارد، تصریح کرد: هم‌پیمانی آمریکا، صهیونیست‌ها و برخی رژیم‌های عربی به سرکردگی آل‌سعود، شگرد دشمن برای دشمنی با ایران است.

وی ادامه داد: ایجاد جنگ روانی علیه کشور توسط مثلث آمریکا- آل‌سعود خبیث - رژیم صهیونیستی از جمله اهداف این نمایش است، مسائلی که نخست‌وزیر اسرائیل غاصب به آن اشاره کرد، جدید نبوده و قبلاً نیز در مذاکرات ایران در برجام مطرح شده‌اند و این در حالی است که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به عنوان تنها مرجع رسیدگی، از هنگام امضای توافق برجام تاکنون ۱۰ بار پایبندی ایران به مصوبات را تایید کرده است.

وی تصریح کرد: واقعیت حاکی از آن است که این نمایش تبلیغاتی برای متقاعد کردن جامعه جهانی به منظور برخورد با ایران به بهانه دروغین طراحی سلاح کشتار جمعی بوده و دارای مصرف داخلی برای نخست وزیر رژیم صهیونیستی است، نخست وزیر رژیم صهیونیستی و حزب متبوعش در فضای سیاسی داخلی این رژیم جایگاه مناسبی ندارد و با انتقادهای فراوانی از سوی احزاب رقیب مواجه است.

خطیب جمعه تبریز با اشاره به نزدیکی به موعد تصمیم گیری آمریکا در مورد برجام گفت: نمایش نخست وزیر رژیم صهیونیستی نیز در راستای این مساله و ایجاد زمینه لازم برای تصمیم‌گیری ترامپ علیه این توافق نامه اجرا شد.

وی در بخش دیگری از سخنانش تصریح کرد: جمهوری اسلامی ایران بنا به دلایل انسانی، شرعی و فتوای صریح مقام معظم رهبری مبنی بر ممنوعیت استفاده از سلاح کشتار جمعی در جهان، نیازی به استفاده و تولید چنین سلاح‌هایی ندارد.

وی ادامه داد: این اقدامات دشمنان هیچ خللی در عزم ملت ایران ایجاد نکرده و چنین داستان‌سرایی‌ها و اقدامات مذبوحانه تاثیری در اراده ملت ایران نخواهد داشت.

نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی در ادامه با اشاره به روز جهانی کارگر و خطاب به مدیران و کارخانه‌داران کشور مبنی بر ارزش نهادن به کار و کارگر عنوان کرد: حمایت از کارگران زمینه تحقق شعار حمایت از کالای ایرانی بوده و باید برای ترویج آن در فرهنگ اسلامی تلاش کرد، چراکه به برکت این کارگران است که رهبر فرزانه توجه به کالای ایرانی را مورد تاکید قرار داده‌اند، باید به نیروی انسانی توجه شود، چرا که انگیزه و نیروی کار قوی و توانمند، کار را به ثمر می‌رساند.

وی در بخش دیگری از سخنانش با تاکید بر این که هیچ انسانی از معلم بی‌بهره نبوده است، گفت: هفته معلم فرصت مناسبی برای بیان اهمیت این قشر از جامعه است، این هفته برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره "شهید مطهری" است که دشمن ایشان را از ما گرفت و امام (ره) این شهید را پاره تن خود می‌دانستند، مقطع ابتدایی به عنوان زیربنای مدارس، از جایگاه والایی برخوردار است و باید در این بخش توجه ویژه‌ای شود، معلمان رُکن اساسی توسعه قلمداد شده و قدرتمندترین ابزار شکل‌گیری یک جامعه هستند.

وی در ادامه با اشاره به سالگرد شهادت "حسن شفیع‌زاده" تاکید کرد: این شهید مسئولیت توپخانه سپاه را برعهده داشت و در زمینه خودکفایی، مصداق حمایت از تولید ملی را به نمایش گذاشت، به طوری که قطعات را در کارخانه‌های بومی کشور ساخته و به جبهه نبرد برد.

امام جمعه تبریز در پایان از زحمات سربازان گمنام امام زمان (عج) برای تامین امنیت کشور قدردانی کرد.

آیا اسرائیلی ها ابتدا زمینهای فلسطین را از مسلمانان خریداری کردند و سپس به این کشور آمدند؟


بسم الله الرحمن الرحیم

فلسطین

درست است که یهودیان پیش از تشکیل دولت اسرائیل بخشی از زمین های فلسطینیان را از آنها خریده بودند اما درصد این زمینها نسبت به کل زمینهای فلسطینی و همچنین درصد یهودیان ساکن در آنها نسبت به جمعیت مسلمانان فلسطین، بسیار اندک است. (برای مشاهده متن کامل کلیک کنید)

 گفته می شود که «اسرائیلی ها زمین های فلسطینی ها را از آنها خریده بودند و سپس به این کشور آمدند و در آن حکومت تشکیل دادند. بنابراین دیگر جای این همه سر و صدا و اعتراض نیست و این فلسطینی ها هستند که دارند ظلم می کنند و در مقابل صاحبان حقیقی سرزمین فلسطین ایستادگی می نمایند. پول زمینها را گرفته اند و هنوز هم مدعی اند!»

در این نوشتار به لطف خدا این ادعا را از دو طریق بررسی می نمائیم. راه آسان و راه سخت. که البته هر دو راه هم صحیحند.

اما راه آسان این است که آدم نگاه کند ببیند آیا این حرف رنگ و بوی صداقت دارد یا اینکه نه، شایعه ای است که خود اسرائیلی ها آن را برای توجیه کارهایشان ساخته اند؟ شاید یادتان باشد که در جنگ 22 روزه غزه، شایعه شده بود که فلسطینیان «ناصبی» یعنی دشمن اهل بیت علیهم السلام هستند. این حرف خیلی عجیب و مشکوک بود. آخر هم می دیدیم که رهبر عزیز انقلاب و علمای گرانقدر دائماً از غزه طرفداری می کنند و هم مشخص بود که این سخن نفعش فقط به اسرائیل می رسد. همین بود که حتی تحقیق نکرده، ظن و بلکه اطمینان داشتیم به دروغ بودن این شایعه ی ناجوانمردانه. بعد از مدتی هم که مقالات و مطالب مستدلی در ردّ این شایعه به چاپ رسید و حقیقتِ آشکار، مبرهن گشت.

اکنون در مورد ادعای مالکیت قانونی اسرائیلی ها بر سرزمین های فلسطین هم می شود حتی بدون تحقیق تاریخی، گمان و یا حتی اطمینان داشت به اینکه این جنایتکاران دارند دروغ می گویند. اصلاً همین که آمریکا و انگلیس اینچنین محکم پشت اسرائیل ایستاده اند روشن می کند که اینها نباید خیلی آدم های خوبی باشند. اینکه چون باران بر سر مردم بمب می ریزند و کودکان را با تیر مستقیم می کشند ثابت می کند که اینها آدم های صادقی نیستند. دم خروس گاهی آنقدر نمایان است که با هزار قسم حضرت موسی (ع) و با هزار فیلم اسپیلبرگی[1] هم آدم نمی تواند یک چیزهایی را باورکند.

آری راه آسان این بود اما برای اینکه دل ها محکم شود و اطمینان به قلوب بازگردد راه سخت را هم می رویم تا پرده ای دیگر از فریبکاری و خباثت این حیوان های انسان نما کنار رود :

اصل قضیه درست است. یعنی یهودیان و صهیونیستها واقعاً قبل از تشکیل دولت اسرائیل بخشی از زمین های فلسطینی ها را خریداری کرده بودند. همچون هر شبهه ای، حق با باطل آمیخته است و در اینجا هم ما با بطل محض روبرو نیستیم. ولی خب بواسطه ی وجود حقی در این میان، همه ی ادعا حق نخواهد شد. توجه به دو نکته ی زیر می تواند ما را به حقیقت ماجرا رهنمون کند :

1- کل این زمین ها تنها 6/6[2] درصد زمین های فلسطین می باشد. تازه آن هم به انضمام زمین هایی که بدون خریداری و توسط حاتم بخشی انگلیسی ها (که با شکست عثمانی ها قیمومیت انگلستان به آن ها رسیده بود) نصیب یهودیان شده بود. جدول زیر نشان دهنده ی درصد زمینهای یهودیان نسبت به کل زمین های فلسطین است :

چگونگی دستیابی به این زمین ها

درصد این زمین ها نسبت به مساحت اجمالی فلسطین

در دوران دولت عثمانی و آغاز حکومت نظامی انگلستان بر فلسطین

1.55 درصد

نماینده انگلستان به یهودیان اجاره داد

0.64 درصد

حکومت نظامی بریتانیا به یهودیان واگذار کرد

1.2 درصد

از مالکان بزرگ غیر فلسطینی خریداری شده است

2.31 درصد

از مالکان فلسطینی خریداری شده است

0.96 درصد

مجموع این زمین ها

6.6 درصد

 

در آماری که در این جدول ارائه شده می بینیم که تنها حدود یک درصد از زمین های فلسطین به شکلی خریداری گشته که در ادعای مورد بحث روی آن مانور داده شده است. بیشتر زمینهایی که یهودیان پیش از تشکیل دولت اسرائیل مالک بوده اند را انگلستان به آنها داده و یا از مالکانی خریداری شده که فلسطینی نبوده اند. تازه همه ی اینها کمتر از هفت در صد می شود و هفت در صد کجا و اشغال تقریباً تمام فلسطین کجا؟

صهیونیست ها تا قبل از سال 1947م. تنها توانستند 6/6 از خاک فلسطین را از طرق مختلف به دست آورند،[3] اما بقیه سرزمین فلسطین طی جنگ های خانمانسوزی به اشغال صهیونیست ها درآمد. اولین جنگ تمام عیار صهیونیست ها با پشتیبانی کشورهای غربی در سال 1948 میلادی روی داد. صهیونیست ها در این جنگ 78 درصد از خاک سرزمین تاریخی فلسطین را به اشغال خود درآوردند. در این جنگ نابرابر بیش از یک میلیون و دویست هزار فلسطینی آواره و 531 شهر، روستا و شهرک به طور کامل با خاک یکسان شدند. همچنین در این جنگ قتل عام های زیادی از جمله دیر یاسین علیه فلسطینیان صورت گرفت و طی آن ها هزاران فلسطینی به خاک و خون کشیده شدند. آن بخش از فلسطین که همچنان اشغال نشده بود نیز از جمله قدس شرقی، کرانه باختری و نوار غزه در جنگ شش روزه 1967م. میان رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی، تقریباً به طور کامل به اشغال این رژیم درآمد.

2- اگر گفتمان حاکم بر جهان غرب مبنی بر حجت بودن دموکراسی را ملاک قرار دهیم نیز یهودی ها حق تشکیل دولت اسرائیل را نداشتند. چنانچه گفتیم درصد زمینهایی که یهودیان خریداری کرده بودند بسیار اندک بود اما اگر بیش از این هم بود هیچ کس نمی پذیرد که کسی بواسطه ی داشتن زمین، حکومت مستقل تشکیل دهد! مثلاً آیا اگر کسی یک سوم زمین های تهران را خریداری کند آیا حق این را دارد که در آن زمینهای خودش حکومتی مستقل تشکیل دهد؟! اما یهودیان با اینکه درصد زمینهایشان بسیار کمتر از یک سوم بود و با اینکه درصد جمعیتیشان بسیار کمتر از مسلمانان بود (با پشتیبانی قدرتهای نظامی و مالی و رسانه ای) اقدام به تشکیل دولت مستقل کردند آنهم نه در همان درصدی که مال خودشان بود بلکه در کل فلسطین! و اینها همه بدون برگزاری کوچکترین انتخابات و همه پرسی ای انجام شد. این تجاوزگری ها آنقدر حیرت انگیز بوده که حتی وزیر مستمعرات انگلستان در آن زمان هم به مسلمانان حق داده بود که نسبت به آن معترض باشند.

خلاصه اینکه دروغ های زیادی برای توجیه این لکه ی ننگ عجیب و غریب و رسواکننده ی تزویر مستکبرین، گفته شده و خواهد شد ولی گوش ما فریب صدای مؤدبانه و مزورانه ی مجری بی بی سی و VOA را نخواهد خورد، از بس که پر است از ضجه های مادران فلسطینی.

 

منابع :

کتاب شبهات تاریخی (2) - فروش زمین شایعه یا واقعیت/ از انتشارات دفتر حماس در تهران/ نسخه الکترونیکی

www.porseman.org

-  نرم افزار پرس و جو

(اقتضای این نوشتار همین مقدار بیشتر نبود اما برای مطالعه و تحقیق بیشتر منابع بسیاری در این زمینه وجود دارد که در صورت تمایل می توانید به آنها مراجعه فرمائید. به خصوص کتاب مذکور و همچنین کتاب سرگذشت فلسطین (ترجمه آقای هاشمی رفسنجانی) منابع ارزشمندی در این مورد محسوب می شوند.)
 


  [1] کارگردان مشهور و متبحر فیلمهای پارک ژوراسیک و هوش مصنوعی (A.I) که برای یهودیان و اسرائیل هم فیلم بلکه فیلمهایی ساخته است.

[2] البته درصدهای بالاتری هم در این زمینه گفته شده اما طبق آنها باز هم درصد زمینهای خریداری شده نسبت به کل زمینهای فلسطین اندک و حدود یک دهم می باشد.

[3] زمین متعلق به یهودیان آن گونه که مسئولین «صندوق ملى یهود» مى‏گویند، در زمان اعلامیه بالفور، در 1917 سه و نیم درصد و در 1947 شش و نیم درصد بود.

فلسطین وحقوق بشر


فلسطین
باشگاه خبرنگاران
+ -

مجامع و رسانه های بین المللی با بی‌تفاوتی و سکوت در قبال اقدامات متجاوزانه رژیم صهیونیستی در فلسطین، بر تداوم نقض آشکار حقوق بشر در این سرزمین دامن زده‌اند.

پس از تاسیس رژیم جعلی صهیونیستی در سال 1948،  مردم فلسطین از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی و شهروندی خود محرومند و به یقین می توان گفت که از همان سال‌ها حقوق بشر از این سرزمین رخت بر بسته و اقدامات متجاوزانه رژیم صهیونیستی به پایداری این وضع در سرزمین‌های اشغالی دامن زده است.
مسأله اشغال نظامی کشورها اولین بار در کنوانسیون های چهارگانه ژنو ( 1949 ) مطرح شد. براساس این کنوانسیون هرگونه عملیات اشغال نظامی، باید تابع حقوق بشردوستانه بین المللی باشد. با این وجود از زمان آغاز اشغال سرزمینهای فلسطین تاکنون، شاهد بی توجهی رژیم صهیونیستی به دستورالعمل های حقوق بین الملل در عملیات اشغال نظامی بوده‌ایم و اسرائیل با رد کنوانسیون های مذکور و اقدامات خشونت آمیز، فلسطینیان را از حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حق تعیین سرنوشت خود محروم کرده است.

 

از سال 1949 سازمان ملل متحد 30 قطعنامه مربوط به تحقق صلح در فلسطین، حمایت از آوارگان فلسطینی و پرداخت غرامت به آنها، حق تعیین سرنوشت فلسطینیان و احقاق تمامی حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... را صادر کرده است. مجمع عمومی سازمان ملل همچنین در سال 1969، کمیته ای را متشکل از نمایندگان کشورهای سریلانکا ، یوگسلاوی و سومالی تشکیل داد و کمیته مذکور ضمن دیدار از اراضی اشغالی ، تحقیقاتی را در مورد اقدامات اسرائیل در این مناطق به عمل آورد.

 

این کمیته در گزارش خود با اشاره به تجاوزهای اسرائیل به حقوق مردم فلسطین ، خواستار پایبندی اسرائیل به توافقات ژنو در مورد حقوق فلسطینیان شد . پس از بررسی وضعیت حقوق بشر در اراضی اشغالی فلسطین توسط کمیته مزبور ، در مارس1969 نیز کمیته ای تحت عنوان " کمیته حقوق بشر " در سازمان ملل تشکیل شد.

حقوق بشر، ضرورتی از یاد رفته در فلسطین

نقض حقوق کودکان فلسطینی

بنابر ماده 14 کنوانسیون چهارم 1949 ژنو ، کشتار خودسرانه ، شکنجه یا رفتار غیرانسانی که موجب وارد آمدن عمدی رنج شدید و زیان جدی به جسم یا سلامت افراد شود ، نقض آشکار کنوانسیون مذکور محسوب و جنایت جنگی تلقی می شود. با این حال کشتار و شکنجه کودکان زیر 18 سال فلسطینی همچنان ادامه دارد و روز به روز بیشتر می شود.

 

موارد دیگر نقض حقوق کودکان فلسطینی وجود پستهای بازرسی است. این مسأله باعث شده است که روند تحصیل و آموزش کودکان فلسطینی دچار اختلال شود. علاوه بر آن ، ساخت دیوار حائل توسط اسرائیل و قطع ارتباط کرانه باختری با قدس شرقی، باعث تشدید محرومیت کودکان فلسطینی از آموزش شده است.

 

در مدارس قدس شرقی بیش از هفت هزار معلم و 18 هزار دانش آموز وجود دارند که تاکنون بسیاری از آنها به دلیل وجود دیوار حائل از رفتن به مدارس منع شده اند . بدین لحاظ آمار ترک تحصیل دانش آموزان فلسطینی به شدت افزایش یافته است. شدت آزار کودکان فلسطینی تا جایی است که سازمانهای فعال در زمینه حقوق کودکان و حقوق بشر وابسته به سازمان ملل متحد ، کمیته بین المللی صلیب سرخ و تمام سازمانهای حقوقی بین المللی ، خواستار فشار بر اسرائیل و اجرای کنوانسیون چهارم ژنو شده اند.

 

طبق آخرین گزارشی که صندوق بین المللی حمایت از کودکان فلسطینی ( یونیسف ) منتشر کرده است ، 776 کودک فلسطینی از 29 سپتامبر 2000 (آغاز انتفاضه الاقصی )تا 31 اکتبر 2005 ، توسط نیروهای اسرائیلی شهید ، 28 هزار و 8611 کودک زخمی و سه هزار و پانصد کودک فلسطینی نیز در طول این مدت دستگیر شده اند که 2855 نفر آنها هنوز در بازداشت به سر می برند.

 

نقض حقوق زنان فلسطینی

اقدامات خشونت بار و کشتار بی رویه پنج سال اخیر در همه سرزمینهای اشغالی فلسطین ، زنان فلسطینی را با مشکلات جدی مواجه کرده است . اگر چه سازمان ملل متحد در قطعنامه مبارزه با تبعیض جنسیتی بر ضد زنان بر لزوم اجرای مساوات میان زنان و مردان تأکید کرده اما اسرائیل آنها را همانند دیگر قطعنامه های حقوق بشر زیر پا گذاشته است . علاوه بر این اسرائیل محدودیتهای زیادی را در مورد زنان فلسطینی اعمال می کند که یکی از بارزترین آنها محدودیتهای اعمالشده بر مراقبتهای بهداشتی درمانی است.

 

براساس ماده 38 کنوانسیون چهارم ژنو ، اسرائیل به عنوان یک دولت اشغالگر ملزم به فراهم کردن امکانات درمانی و مراقبتی برای شهروندان فلسطینی است. اما اسرائیل نه تنها نسبت به وظایف و تعهدات خود در این زمینه بی توجه بوده بلکه در سالهای اخیر با تشدید محدودیتها مانع دسترسی فلسطینیان به مراکز درمانی شده که این امر در بسیاری از موارد عواقب خطرناکی در پی داشته است.

 

نیروهای اسرائیلی علاوه بر ایجاد محدودیت در عبور و مرور زنان فلسطینی ، از تجهیزاتی استفاده می کنند که عوارض بسیار خطرناکی بر جای می گذارد . این تجهیزات شامل دستگاههای اشعه زا برای تفتیش بدنی زنان فلسطینی است که کارکرد اصلی آنها کشف مواد منفجره است . به این ترتیب ورود اشعه به بدن زنان فلسطینی باعث شده است که تاکنون چندین مورد سقط جنین به وجود آید.

 

بنابر ماده هفت کنوانسیون ویژه حقوق شهروندی و سیاسی و ماده سه توافقنامه چهارم ژنو شکنجه و برخورد غیرانسانی و مخرب در مورد فلسطینیان ممنوع است . گفتنی است که بیش از 400 زن فلسطینی در طول انتفاضه الاقصی دستگیر شده اند که1166 نفر از آنها هنوز در بازداشت به سر می برند . 107 نفر از آنها در منطقه کرانه باختری ، شش نفر در سرزمینهای اشغالی 488 و سه نفر آنها در نوار غزه دستگیر شده اند.

 

قوانین موجود در مورد خشونت علیه زنان فلسطینی ، در حد لازم از آنها حمایت نمی کنند. اطلاعات موجود نشان می دهد که علاوه بر دستگیری ها و کشتار زنان فلسطینی ، در اکثر موارد ، آنها مورد آزار جنسی قرار می گیرند . هر چند آمار کاملی در دست نیست اما اطلاعات موجود نشان می دهد که تعداد شکایات ثبت شده در حوزه خشونتهای جنسی علیه زنان بسیار پایین است و آن دسته از شکایات هم به دلیل فقدان مدرک به دادگاه راه نمی یابند.

 

نقض حقوق اسرای فلسطینی

مسأله اسرای فلسطینی و نقض حقوق آنها همواره یکی از مسائل لاینحلی بوده است که مورد توجه اکثر سازمانهای حقوق بشر قرار گرفته است . اطلاعات مربوط به اقدامات اسرائیل از سال 1967 به بعد حاکی از آن است که این رژیم به منظور مقابله با مقاومت فلسطینیان ، سیاستهایی نظیر کشتار جمعی ، تبعید ، مصادره اراضی و تخریب منازل فلسطینیان را در پیش گرفت و در همین راستا ، اقدام به ایجاد مجموعه زندانهایی کرد و به این ترتیب ، بسیاری از فلسطینیان را دستگیر و به اسارت درآورد.

 

رژیم صهیونیستی ، زندانها را در مناطقی بنا کرده است که از نظر امنیتی خطرناکند و این امر با ماده 83 فصل دوم توافقنامه چهارم ژنو مخالف است . بنابر توافقنامه مذکور ، اسرائیل حق ندارد زندانهایش را در مناطقی که در معرض خطر جنگ قرار دارند ، بنا کند.

 

موضوع اسیران فلسطینی به حدی حیاتی بوده است که یکی از پیش شرط های اساسی مذاکرات صلح به شمار رفته است . بدین لحاظ تا زمانی که قضیه اسرای فلسطینی لاینحل باقی بماند و دولت اسرائیل نیز هزاران فلسطینی را در بازداشت نگه دارد ، هیچ پیشرفتی در روند صلح به وجود نخواهد آمد.

 

اقدامات اسرائیل و نقض حقوق فلسطینیان

علاوه بر موارد و مصادیقی که پیرامون نقض حقوق بشر در فلسطین بیان شد ، همواره شاهد اقدامات دیگری از جانب اسرائیل بوده ایم که در راستای اعمال محدودیتهای بیشتر برای فلسطینیان صورت گرفته است که از جمله مهمترین آنها ساخت دیوار حائل ، ایجاد محدودیت عبور و مرور توسط پستهای بازرسی و استفاده از روشهای ایجاد رعب و وحشت است.

 

از ابتدای سال 2002 ، طرح احداث دیوار حائل به طول تقریبی 600 کیلومتر ، بر محدودیتهای مردم فلسطین افزود . اگرچه دیوان بین المللی لاهه بنابر درخواست مجمع عمومی سازمان ملل پس از شش ماه بررسی در 9 جولای 2004 با اکثریت آراء ، احداث دیوار حائل توسط اسرائیل در مناطق اشغالی فلسطین به ویژه داخل و اطراف قدس شرقی را مغایر قوانین بین المللی اعلام و از این کشور درخواست کرد تا نسبت به تخریب آن و پرداخت غرامت به فلسطینیان زیان دیده اقدام کند اما اسرائیل همچنان به تکمیل ساخت دیوار حائل ادامه داده است.

 

قصد اسرائیل با ادامه ساخت دیوار حائل القای این احساس به فلسطینیان بوده است که آنها در زندان به سر می برند و باید تحت نظارت زندانبان عمل کنند ، این زندان نیز به وسیله دیوار حائل احاطه شده و زندانیان حق عبور و مرور آزادانه را ندارند . به این ترتیب ، روح و روان مردم فلسطین با این تفکر تحت تأثیر قرار گرفته و مشکلات زیادی را برای آنها به وجود آورده است .

بخش دیگر اقدامات متناقض با حقوق فلسطینیان ، جلوگیری از تردد آزاد آنها در اراضی اشغالی توسط ارتش اسرائیل بوده است. اجرای مقررات منع رفت و آمد و فعالیت پستهای بازرسی ، با هدف کنترل تردد بین شهرها و روستاهای فلسطین روز به روز سخت تر و پیچیده تر شده و عملاً مردم فلسطین را در شهرها و روستاهای خود حبس کرده است . آن عده از فلسطینیان نیز که مجبورند از پستهای بازرسی عبور کنند ، در طول روز به مدت زیادی معطل شده و با انواع رفتارهای غیرانسانی مواجه می شوند.

 

خسارت ناشی از این مسأله نیز جبران ناپذیر بوده است چرا که این محدودیتها ، تقریبا تمام جنبه های زندگی روزمره مردم فلسطین نظیر ، اقتصاد ، آموزش ، بهداشت و... را تحت تأثیر قرار می دهد . بیشترین خسارت زمانی آشکار می شود که افراد بیمار نیاز فوری به پزشک داشته باشند اما مجبور باشند در پست بازرسی معطل شوند . این در حالی است که ممانعت افراد بیمار یا مجروح از رسیدگی پزشکی ، نقض مسلم قوانین بین الملل به شمار می رود.

 

از جمله سیاستهای دیگری که اسرائیل به منظورنقض حقوق فلسطینیان در پیش گرفته است ، استفاده از روشهای ایجاد رعب و وحشت است . یکی از مصادیق این سیاست ، شکستن دیوار صوتی است که اسرائیل پس از عقب نشینی از نوارغزه ، به منظور اعمال فشار بر مردم این منطقه به کار گرفته است . صدای مهیب شکستن دیوار صوتی به قدری شدید است که همانند زلزله باعث شکسته شدن اشیاء و لوازم منزل ، دیوارها و پنجره ها می شود . این مسأله که پس از عقب نشینی از نوار غزه چند بار تکرار شد ، تأثیرات مخرب فیزیکی و روانی را بر ساکنان منطقه مخصوصا کودکان وارد کرده است .

 

علاوه بر شکستن دیوار صوتی ، نیروهای اسرائیلی اقدامات دیگری را برای تنبیه دسته جمعی فلسطینیان به کار گرفته اند که شامل تخریب مدارس و منازل فلسطینیان می شود . اسرائیل اقدامات مذکور را به تلافی پرتاب موشکهای قسام انجام داده است.

 

 
حقوق بشر، ضرورتی از یاد رفته در فلسطین

تمام موارد فوق از لحاظ قوانین بین المللی نقض آشکار حقوق بشر محسوب می شود، همان حقوقی که آمریکا و دیگر متحدان رژیم اشغالگر قدس، از مدعیان اجرای آن هستند اما سکوت و خفقان رسانه های نظام سلطه و مجامع بین المللی در انعکاس و مواجهه با این حقایق و از طرفی حمایت های بی دریغ آمریکا و اتحادیه اروپا از اقدامات اشغالگرایانه رژیم جعلی صهیونیستی باعث ادامه و گسترش جنایات این رژیم در سرزمین های اشغالی شده است.