دولت غاصب


فلسطین
باشگاه خبرنگاران
+ -

مجامع و رسانه های بین المللی با بی‌تفاوتی و سکوت در قبال اقدامات متجاوزانه رژیم صهیونیستی در فلسطین، بر تداوم نقض آشکار حقوق بشر در این سرزمین دامن زده‌اند.

پس از تاسیس رژیم جعلی صهیونیستی در سال 1948،  مردم فلسطین از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی و شهروندی خود محرومند و به یقین می توان گفت که از همان سال‌ها حقوق بشر از این سرزمین رخت بر بسته و اقدامات متجاوزانه رژیم صهیونیستی به پایداری این وضع در سرزمین‌های اشغالی دامن زده است.
مسأله اشغال نظامی کشورها اولین بار در کنوانسیون های چهارگانه ژنو ( 1949 ) مطرح شد. براساس این کنوانسیون هرگونه عملیات اشغال نظامی، باید تابع حقوق بشردوستانه بین المللی باشد. با این وجود از زمان آغاز اشغال سرزمینهای فلسطین تاکنون، شاهد بی توجهی رژیم صهیونیستی به دستورالعمل های حقوق بین الملل در عملیات اشغال نظامی بوده‌ایم و اسرائیل با رد کنوانسیون های مذکور و اقدامات خشونت آمیز، فلسطینیان را از حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حق تعیین سرنوشت خود محروم کرده است.

 

از سال 1949 سازمان ملل متحد 30 قطعنامه مربوط به تحقق صلح در فلسطین، حمایت از آوارگان فلسطینی و پرداخت غرامت به آنها، حق تعیین سرنوشت فلسطینیان و احقاق تمامی حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... را صادر کرده است. مجمع عمومی سازمان ملل همچنین در سال 1969، کمیته ای را متشکل از نمایندگان کشورهای سریلانکا ، یوگسلاوی و سومالی تشکیل داد و کمیته مذکور ضمن دیدار از اراضی اشغالی ، تحقیقاتی را در مورد اقدامات اسرائیل در این مناطق به عمل آورد.

 

این کمیته در گزارش خود با اشاره به تجاوزهای اسرائیل به حقوق مردم فلسطین ، خواستار پایبندی اسرائیل به توافقات ژنو در مورد حقوق فلسطینیان شد . پس از بررسی وضعیت حقوق بشر در اراضی اشغالی فلسطین توسط کمیته مزبور ، در مارس1969 نیز کمیته ای تحت عنوان " کمیته حقوق بشر " در سازمان ملل تشکیل شد.

حقوق بشر، ضرورتی از یاد رفته در فلسطین

نقض حقوق کودکان فلسطینی

بنابر ماده 14 کنوانسیون چهارم 1949 ژنو ، کشتار خودسرانه ، شکنجه یا رفتار غیرانسانی که موجب وارد آمدن عمدی رنج شدید و زیان جدی به جسم یا سلامت افراد شود ، نقض آشکار کنوانسیون مذکور محسوب و جنایت جنگی تلقی می شود. با این حال کشتار و شکنجه کودکان زیر 18 سال فلسطینی همچنان ادامه دارد و روز به روز بیشتر می شود.

 

موارد دیگر نقض حقوق کودکان فلسطینی وجود پستهای بازرسی است. این مسأله باعث شده است که روند تحصیل و آموزش کودکان فلسطینی دچار اختلال شود. علاوه بر آن ، ساخت دیوار حائل توسط اسرائیل و قطع ارتباط کرانه باختری با قدس شرقی، باعث تشدید محرومیت کودکان فلسطینی از آموزش شده است.

 

در مدارس قدس شرقی بیش از هفت هزار معلم و 18 هزار دانش آموز وجود دارند که تاکنون بسیاری از آنها به دلیل وجود دیوار حائل از رفتن به مدارس منع شده اند . بدین لحاظ آمار ترک تحصیل دانش آموزان فلسطینی به شدت افزایش یافته است. شدت آزار کودکان فلسطینی تا جایی است که سازمانهای فعال در زمینه حقوق کودکان و حقوق بشر وابسته به سازمان ملل متحد ، کمیته بین المللی صلیب سرخ و تمام سازمانهای حقوقی بین المللی ، خواستار فشار بر اسرائیل و اجرای کنوانسیون چهارم ژنو شده اند.

 

طبق آخرین گزارشی که صندوق بین المللی حمایت از کودکان فلسطینی ( یونیسف ) منتشر کرده است ، 776 کودک فلسطینی از 29 سپتامبر 2000 (آغاز انتفاضه الاقصی )تا 31 اکتبر 2005 ، توسط نیروهای اسرائیلی شهید ، 28 هزار و 8611 کودک زخمی و سه هزار و پانصد کودک فلسطینی نیز در طول این مدت دستگیر شده اند که 2855 نفر آنها هنوز در بازداشت به سر می برند.

 

نقض حقوق زنان فلسطینی

اقدامات خشونت بار و کشتار بی رویه پنج سال اخیر در همه سرزمینهای اشغالی فلسطین ، زنان فلسطینی را با مشکلات جدی مواجه کرده است . اگر چه سازمان ملل متحد در قطعنامه مبارزه با تبعیض جنسیتی بر ضد زنان بر لزوم اجرای مساوات میان زنان و مردان تأکید کرده اما اسرائیل آنها را همانند دیگر قطعنامه های حقوق بشر زیر پا گذاشته است . علاوه بر این اسرائیل محدودیتهای زیادی را در مورد زنان فلسطینی اعمال می کند که یکی از بارزترین آنها محدودیتهای اعمالشده بر مراقبتهای بهداشتی درمانی است.

 

براساس ماده 38 کنوانسیون چهارم ژنو ، اسرائیل به عنوان یک دولت اشغالگر ملزم به فراهم کردن امکانات درمانی و مراقبتی برای شهروندان فلسطینی است. اما اسرائیل نه تنها نسبت به وظایف و تعهدات خود در این زمینه بی توجه بوده بلکه در سالهای اخیر با تشدید محدودیتها مانع دسترسی فلسطینیان به مراکز درمانی شده که این امر در بسیاری از موارد عواقب خطرناکی در پی داشته است.

 

نیروهای اسرائیلی علاوه بر ایجاد محدودیت در عبور و مرور زنان فلسطینی ، از تجهیزاتی استفاده می کنند که عوارض بسیار خطرناکی بر جای می گذارد . این تجهیزات شامل دستگاههای اشعه زا برای تفتیش بدنی زنان فلسطینی است که کارکرد اصلی آنها کشف مواد منفجره است . به این ترتیب ورود اشعه به بدن زنان فلسطینی باعث شده است که تاکنون چندین مورد سقط جنین به وجود آید.

 

بنابر ماده هفت کنوانسیون ویژه حقوق شهروندی و سیاسی و ماده سه توافقنامه چهارم ژنو شکنجه و برخورد غیرانسانی و مخرب در مورد فلسطینیان ممنوع است . گفتنی است که بیش از 400 زن فلسطینی در طول انتفاضه الاقصی دستگیر شده اند که1166 نفر از آنها هنوز در بازداشت به سر می برند . 107 نفر از آنها در منطقه کرانه باختری ، شش نفر در سرزمینهای اشغالی 488 و سه نفر آنها در نوار غزه دستگیر شده اند.

 

قوانین موجود در مورد خشونت علیه زنان فلسطینی ، در حد لازم از آنها حمایت نمی کنند. اطلاعات موجود نشان می دهد که علاوه بر دستگیری ها و کشتار زنان فلسطینی ، در اکثر موارد ، آنها مورد آزار جنسی قرار می گیرند . هر چند آمار کاملی در دست نیست اما اطلاعات موجود نشان می دهد که تعداد شکایات ثبت شده در حوزه خشونتهای جنسی علیه زنان بسیار پایین است و آن دسته از شکایات هم به دلیل فقدان مدرک به دادگاه راه نمی یابند.

 

نقض حقوق اسرای فلسطینی

مسأله اسرای فلسطینی و نقض حقوق آنها همواره یکی از مسائل لاینحلی بوده است که مورد توجه اکثر سازمانهای حقوق بشر قرار گرفته است . اطلاعات مربوط به اقدامات اسرائیل از سال 1967 به بعد حاکی از آن است که این رژیم به منظور مقابله با مقاومت فلسطینیان ، سیاستهایی نظیر کشتار جمعی ، تبعید ، مصادره اراضی و تخریب منازل فلسطینیان را در پیش گرفت و در همین راستا ، اقدام به ایجاد مجموعه زندانهایی کرد و به این ترتیب ، بسیاری از فلسطینیان را دستگیر و به اسارت درآورد.

 

رژیم صهیونیستی ، زندانها را در مناطقی بنا کرده است که از نظر امنیتی خطرناکند و این امر با ماده 83 فصل دوم توافقنامه چهارم ژنو مخالف است . بنابر توافقنامه مذکور ، اسرائیل حق ندارد زندانهایش را در مناطقی که در معرض خطر جنگ قرار دارند ، بنا کند.

 

موضوع اسیران فلسطینی به حدی حیاتی بوده است که یکی از پیش شرط های اساسی مذاکرات صلح به شمار رفته است . بدین لحاظ تا زمانی که قضیه اسرای فلسطینی لاینحل باقی بماند و دولت اسرائیل نیز هزاران فلسطینی را در بازداشت نگه دارد ، هیچ پیشرفتی در روند صلح به وجود نخواهد آمد.

 

اقدامات اسرائیل و نقض حقوق فلسطینیان

علاوه بر موارد و مصادیقی که پیرامون نقض حقوق بشر در فلسطین بیان شد ، همواره شاهد اقدامات دیگری از جانب اسرائیل بوده ایم که در راستای اعمال محدودیتهای بیشتر برای فلسطینیان صورت گرفته است که از جمله مهمترین آنها ساخت دیوار حائل ، ایجاد محدودیت عبور و مرور توسط پستهای بازرسی و استفاده از روشهای ایجاد رعب و وحشت است.

 

از ابتدای سال 2002 ، طرح احداث دیوار حائل به طول تقریبی 600 کیلومتر ، بر محدودیتهای مردم فلسطین افزود . اگرچه دیوان بین المللی لاهه بنابر درخواست مجمع عمومی سازمان ملل پس از شش ماه بررسی در 9 جولای 2004 با اکثریت آراء ، احداث دیوار حائل توسط اسرائیل در مناطق اشغالی فلسطین به ویژه داخل و اطراف قدس شرقی را مغایر قوانین بین المللی اعلام و از این کشور درخواست کرد تا نسبت به تخریب آن و پرداخت غرامت به فلسطینیان زیان دیده اقدام کند اما اسرائیل همچنان به تکمیل ساخت دیوار حائل ادامه داده است.

 

قصد اسرائیل با ادامه ساخت دیوار حائل القای این احساس به فلسطینیان بوده است که آنها در زندان به سر می برند و باید تحت نظارت زندانبان عمل کنند ، این زندان نیز به وسیله دیوار حائل احاطه شده و زندانیان حق عبور و مرور آزادانه را ندارند . به این ترتیب ، روح و روان مردم فلسطین با این تفکر تحت تأثیر قرار گرفته و مشکلات زیادی را برای آنها به وجود آورده است .

بخش دیگر اقدامات متناقض با حقوق فلسطینیان ، جلوگیری از تردد آزاد آنها در اراضی اشغالی توسط ارتش اسرائیل بوده است. اجرای مقررات منع رفت و آمد و فعالیت پستهای بازرسی ، با هدف کنترل تردد بین شهرها و روستاهای فلسطین روز به روز سخت تر و پیچیده تر شده و عملاً مردم فلسطین را در شهرها و روستاهای خود حبس کرده است . آن عده از فلسطینیان نیز که مجبورند از پستهای بازرسی عبور کنند ، در طول روز به مدت زیادی معطل شده و با انواع رفتارهای غیرانسانی مواجه می شوند.

 

خسارت ناشی از این مسأله نیز جبران ناپذیر بوده است چرا که این محدودیتها ، تقریبا تمام جنبه های زندگی روزمره مردم فلسطین نظیر ، اقتصاد ، آموزش ، بهداشت و... را تحت تأثیر قرار می دهد . بیشترین خسارت زمانی آشکار می شود که افراد بیمار نیاز فوری به پزشک داشته باشند اما مجبور باشند در پست بازرسی معطل شوند . این در حالی است که ممانعت افراد بیمار یا مجروح از رسیدگی پزشکی ، نقض مسلم قوانین بین الملل به شمار می رود.

 

از جمله سیاستهای دیگری که اسرائیل به منظورنقض حقوق فلسطینیان در پیش گرفته است ، استفاده از روشهای ایجاد رعب و وحشت است . یکی از مصادیق این سیاست ، شکستن دیوار صوتی است که اسرائیل پس از عقب نشینی از نوارغزه ، به منظور اعمال فشار بر مردم این منطقه به کار گرفته است . صدای مهیب شکستن دیوار صوتی به قدری شدید است که همانند زلزله باعث شکسته شدن اشیاء و لوازم منزل ، دیوارها و پنجره ها می شود . این مسأله که پس از عقب نشینی از نوار غزه چند بار تکرار شد ، تأثیرات مخرب فیزیکی و روانی را بر ساکنان منطقه مخصوصا کودکان وارد کرده است .

 

علاوه بر شکستن دیوار صوتی ، نیروهای اسرائیلی اقدامات دیگری را برای تنبیه دسته جمعی فلسطینیان به کار گرفته اند که شامل تخریب مدارس و منازل فلسطینیان می شود . اسرائیل اقدامات مذکور را به تلافی پرتاب موشکهای قسام انجام داده است.

 

 
حقوق بشر، ضرورتی از یاد رفته در فلسطین

تمام موارد فوق از لحاظ قوانین بین المللی نقض آشکار حقوق بشر محسوب می شود، همان حقوقی که آمریکا و دیگر متحدان رژیم اشغالگر قدس، از مدعیان اجرای آن هستند اما سکوت و خفقان رسانه های نظام سلطه و مجامع بین المللی در انعکاس و مواجهه با این حقایق و از طرفی حمایت های بی دریغ آمریکا و اتحادیه اروپا از اقدامات اشغالگرایانه رژیم جعلی صهیونیستی باعث ادامه و گسترش جنایات این رژیم در سرزمین های اشغالی شده است.

 

حران جمعیت؛ کابوس جدید رژیم اشغالگر قدس



الوقت- مقامات رژیم صهیونیستی از همان ابتدای تاسیس، اهتمام ویژه‌ای را در جهت سیاست‌های افزایش جمعیت خود به کار گرفتند. در واقع، موضوع جمعیت و موازنه جمعیتی در برابر فلسطینیان برای رژیم صهیونیستی از اهمیت قابل توجهی برخوردار است، چرا که اساساَ بدون جمعیت یهودی فلسفه صهیونیسم و حیات و بقا دولت صهیونیستی  بی معنی می شود.  این مسئله به اندازه ای برای صهیونیستها حائز اهمیت است که جزء مباحث همیشگی کنفرانس سالانه امنیتی هرتزلیا مطرح بوده و همواره از آن به عنوان یک چالش  و بحران امنیتی یاد شده است به نحوی که جایگاه این موضوع برای رژیم صهیونیستی در حد مسائل کلان امنیت ملی است.

 یکی از مهم ترین این ابعاد، نسبت رشد جمعیت جوان به داوطلب شدن برای عضویت در ارتش رژیم صهیونیستی و تلاش برای تامین امنیت بیشتر برای این رژیم است. از همین رو در تمامی سالهایی که سازمان ملل متحد سیاستهای تنظیم خانواده را به جامعه جهانی توصیه می کر، رژیم  اشغالگر قدس هیچ گاه این سیاستها را اجرا نکرده است. مضاف برآنکه اجرای سیاستهای رشد جمعیت  برای رژیم صهیونیستی امری قدسی محسوب می‌شود و جزو آموزه‌های تلمودی (تلمود از کتب مقدس یهودیان است ) می باشد. تئوریسن های صهیونیست بر این باورند هویت یهودی زمانی از معرض تهدید خارج خواهد شد که هر خانواده یهودی ساکن سرزمین‌های اشغالی هر دو سال یک بار ، یک نفر را به جامعه صهیونیست اضافه کند و این در حالی است که این رژیم روز به روز از این ایده فاصله می‌گیرد و زنان صهیونیست در طول تمام عمر خود به طور میانگین تنها 2 فرزند به دنیا می‌آورند.

در حالیکه روند افزایش جمعیت صهیونیست ها با روندی نزولی مواجه ست، از سوی دیگر طبق گزارش مرکز آمار فلسطین، جمعیت کل فلسطینیان (ساکنان و آوارگان) 12.3 میلیون نفر است که 4.75 میلیون نفر در سرزمین‌های فلسطین زندگی می‌کنند. کرانه باختری با 2.9 میلیون نفر در رتبه نخست، نوار غزه با 1.85 میلیون نفر و مناطق فلسطین اشغالی 1948 با 1.47 میلیون نفر در رتبه‌های بعدی قرار دارند. دیگر نکته حائز اهمیت این است که در پایان سال 2017 جمعیت فلسطینیان ساکن در سرزمین‌های فلسطینی در عدد 6.3 میلیون با کل یهودیان صهیونیست برابر خواهد شد.

رژیم صهیونیستی برای جلوگیری از این اتفاق از سالها پیش از هر بهانه ای در جهت حذف فیزیکی فلسطینی‌ها استفاده کرده است تا از نرخ جمعیت آنان بکاهد. در همین ارتباط نیز آقای ناصر ابوشریف نماینده جنبش جهاد اسلامی در تهران اینگونه بیان می کند: « از نسل اول جهاد اسلامی کسانی که در داخل سرزمینهای اشغالی زندگی می کردند دیگر کسی باقی نمانده است و حتی به خانواده ایشان رحم نشده است و همگی به شهادت رسیده‌اند».

با این حال روز به روز بر نرخ رشد جمعیت فلسطینی ها افزوده می شود واز نرخ رشد جمعیت صهیونیستها کاسته می شود. دکتر "درداح الشاعر" استاد علوم روانشناسی در دانشگاه الاقصی غزه در این باره میگوید: «یکی از دلایل اصلی میانگین بالای تولد در غزه پایبندی فلسطینیها به مفاهیم اسلامی و سنت رسول گرامی اسلام (ص) است. دومین عامل، اعتقاد مردم غزه به این مسئله است که در صورت آغاز جنگ جدید با اسرائیل، فلسطینیها به نیروی مبارز و مجاهد نیاز دارند تا در صورت شهادت شمار زیادی از نیروهای مقاومت، جبهه نبرد از مبارزان خالی نماند. این مسئله باعث شده که فلسطینیها در غزه با وجود شرایط سخت و دشوار زندگی، همچنان تغییری در روند فرزنددار شدن خود ایجاد نکنند. حتی شرایط سخت اقتصادی و معیشتی در غزه باعث نمیشود، خانوادههای فلسطینی اقدامی در راستای کاهش فرزندآوری کنند چون معتقدند آینده در دست خداست و شرایط فردا بهتر از امروزشان خواهد بود.

در مجموع می توان گفت که موضوع جنگ جمعیتی یکی از اصلی ترین عوامل تاکید فلسطینیها بر افزایش فرزندآوری است، چون آنها شاهد طرحهای متعدد اسرائیل برای افزایش جمعیت یهودیان از راههای مختلف در اراضی اشغالی هستند» با این وصف می‌توان نتیجه گرفت که انگیزه‌های مبارزه ضد صهیونیستی در وجود جامعه فلسطینی موج می‌زند اما در مقابل جامعه صهیونیستی انگیزه های کافی را را برای افزایش جمعیت ندارد و از این حیث ضربه پذیر شده است

سال قیمومیت انگلیس بر فلسطین و رشد «سرطان صهیونیسم» در منطقه + تصاویر

 


اشغال فلسطین از سوی انگلیس که از سال ۱۹۱۸ شروع شده بود با تصویب جامعه ملل شکل رسمی به خود گرفت و ۳۰ سال به طول انجامید و طی چهار مرحله به ایجاد رژیم صهیونیستی منتهی شد.

30 سال قیمومیت انگلیس بر فلسطین و رشد «سرطان صهیونیسم» در منطقه + تصاویر

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، نظام قیمومیت انگلستان بر فلسطین رسما در سال 1920 در کنفرانس سان رمو در ایتالیا وضع شد و سازمان ملل متحد در سال 1922 آن را به رسمیت شناخت. اما سلطه انگلیس بر فلسطین از سال 1918 با ورود نیروهای انگلیس به این سرزمین آغاز شده بود.

سیستم قیمومت بر کشورهای عرب جدا شده از امپراطوری عثمانی در کنفرانس سن ریمو مشخص شد. اما شرایط قیمومیت در این کنفرانس مشخص نشد. بحث و مذاکرات میان قدرت‌های بزرگ تا سال 1922 بر سر شرایط قیمومت ادامه داشت، تا سرانجام متن پیشنهادی این قدرتها با مشورت ایالات متحده آمریکا سرانجام توسط شورای جامعه ملل در 24 جولای 1922 تصویب شد و از سپتامبر 1923 به مرحله اجرا درآمد. سند قیمومت روی هم رفته 28 ماده داشت و طرح اعلامیه بالفور در مقدمه آن مورد تأیید قرار گرفته بود.

کنفرانس «سان‌ریمو»

دولت بریتانیا برای اجرای (اعلامیه بالفور) که با صدور آن در سال 1917 وعده موطن ملی به صهیونیست‌ها داده بود طی سی سال قمومیت بر فلسطین چهار مرحله متفاوت را گذراند و در طی این چهارمرحله که هرکدام حدود یک دهه از قیمومیت را دربر داشت زمینه لازم را برای اجرای طرح اعلامیه بالفور فراهم کرد تا اینکه در سال 1948 موفق به تأسیس رژیم صهیونیستی شد.

30 سال قیمومت انگلستان بر فلسطین

نیمه دوم قرن نوزدهم م. دوران کشمکش سه قدرت اصلی اروپا (انگلستان، فرانسه، آلمان) بر سر کسب مستعمرات و منافع اقتصادی بیشتر در خارج از اروپا بود. آنان قدرت نظامی عثمانی در خاورمیانه کنونی و شمال آفریقا و بخشی‌هایی از اروپا را سد منافع خود در مناطق استعمار شده می‌دانستند. به همین جهت برای درهم شکستن قدرت آن کوشش بیشتری به خرج می‌دادند و بسیاری از مناطق تحت نفوذ امپراطوری عثمانی در اروپا را تحریک به جدایی از این کشور کردند.

انگستان با اشغال مصر، الجزایر و مرکش توانست قدرت این امپراطوری را به طورچشمگیری کاهش دهد. یکی دیگر از اقداماتی که قدرت‌های اروپایی بخصوص انگلستان برای درهم شکستن امپراطوری عثمانی انجام دادند طرح بازگرداندن یهودیان به فلسطین و استقرار آنان در این منطقه از قدرت امپراطوری بود و به همین منظور به تشویق یهودیان برای مهاجرت به فلسطین پرداختند و در همین زمان به کمک دیگر دول قدرتمند اروپا جنبشی به نام صهیونیسم را به تدریج وارد صحنه سیاسی اروپا کرد.

شروع جنگ جهانی اول و حمایت امپراطوری عثمانی از دول محور علیه متفقین تلاش بریتانیا و دیگر دول متفق را برای درهم شکستن و تجزیه امپراطوری عثمانی وارد مرحله جدیدتری کرد، انگلستان که نیروی اصلی برای درهم شکستن قدرت عثمانی بود نقشه تجزیه امپراطوری را طوری طراحی کرد که بتواند پس از پایان جنگ منافع استراتژیک خود در خاورمیانه و خلیج فارس و شبه قاره هند را حفظ کند.

از اینرو نخست به طرف ناسیونالیست‌های ناراضی عرب روی آورد و طی مذاکرات طولانی با آنان، وعده ایجاد حکومت واحد عربی درصورت سقوط امپراطوری عثمانی داد و در این میان توانست شریف حسین و پسرش فصیل را به سوی خود جلب کند. از سوی دیگر طی یک مذاکره محرمانه که بعداً به توافق سایکس – پیکو مشهور شد، طرح تجزیه امپراطوری و تقسیم آن بین فرانسه و انگلیس ریخته شد.

مذاکره با صهیونیست‌ها و  «اعلامیه بالفور» برای تشکیل دولت یهودی 

در همین زمان انگلیس روش سومی را نیز برای تجزیه در پیش گرفته بود و آن مذاکره با صهیونیست‌ها بود؛ چرا که در این مرحله انگلستان به حمایت ملی و معنوی یهودیان جهان نیز داشت و از طرف دیگر با نزدیک شدن به صهیونیست‌ها می‌توانست جای پای مطمئنی درجوار کانال به دست آورد. حاصل مذاکرات انگلستان با صهیونیست‌ها درطی سه سال از جنگ جهانی اول صدور اعلامیه بالفور در سال 1917 م. بود که در آن وعده موطن ملی یهود به صهیونیست‌ها داده شده بود.

در واقع صدور اعلامیه بالفور سرآغاز قیمومت انگلستان بر فلسطین بود. این اعلامیه فلسطین را از منطقه و محدوده مرزهای حکومت آینده شریف حسین که قبلا متفقین وعده دروغین آن را به وی داده بودند، حذف کرده و به صهیونیست‌ها می‌داد. این اعلامیه حتی توانست توافق سایکس – پیکو را نیز دور بزند؛ زیرا بر اساس توافق سایکس- پیکو فلسطین و اماکن مقدس آن تحت نظر یک رژیم بین الملی قرار می‌گرفت. اما با این عمل، انگلستان تعهدات خود را نیز در قبال فرانسه نادیده گرفت و جهت حفظ منافع خود در منقطه فلسطین را پیشکش صهیونیست‌ها کرد.

حضور صهیونیست‌ها در کنفرانس صلح پاریس بعد از جنگ جهانی اول

جنگ جهانی به پایان رسید، انگلستان از یک طرف باید به وعده‌اش به صهیونیست‌ها جامه عمل می‌پوشاند و از طرف دیگر به کمک متحدانش سرنوشت غنایم (سرزمین‌های متصرف شده عثمانی توسط متفقین) جنگی را مشخص کنند، بدین منظور پیروزمندان میدان قرار بر آن گذاشتند که در کنفرانس صلح پاریس که در آغاز سال 1919 برگزار می‌شد سرنوشت سرزمین‌های تصرف شده را مشخص کنند. اعراب و صهیونیست‌ها به این کنفرانس دعوت شدند تا درباره آینده خود نظریاتی را ارائه دهند. دعوت صیهونیست‌ها به این کنفرانس که صاحب هیچ سرزمینی نبودن چه منظوری داشت؟ آنان بدون پشتوانه خاصی جرات کرده بودند در این کنفرانس شرکت کنند و درباره چیزی که نداشته‌اند و ندارند حرف بزنند؟ مسلما آنان جز با حمایت دولت بریتانیا به این کنفرانس راه نیافته بودند.

پیشنهاد صهیونیست‌ها برای قیمومیت انگلیس بر فلسطین

صهیونیست‌ها در 27 فوریه 1919 طرح خود درباره سرزمین (بدون سند) خویش به شورای عالی پاریس ارائه دادند که در این طرح آنان انگلستان را به عنوان قیم آینده فلسطین پیشنهاد کرده بودند. پیشنهاد انگلستان به عنوان قیم فلسطین توسط گروهی که حتی صاحب یک وجب از خاک سرزمین فلسطین نبودند چیزی جز نشانه تبانی قبلی میان صهیونیست‌ها و رهبران انگستان نبود.

فرانسه و انگلستان نتوانستد درمورد سرنوشت کشورهای عربی جدا شده از امپراطوری عثمانی در کنفرانس صلح پاریس و همچنین در اجلاس محرمانه چهار قدرت بزرگ «آمریکا، فرانسه، انگلستان و ایتالیا» (20مارس 1919) به توافقی برسند. بنابرین تصمیم نهایی در این مورد به کنفرانس دیگری سپرده شد. این کنفرانس در 24 آوریل 1920 در سن ریمو تشکیل شد و سیستم قیمومیت را که از ابداعات ویلسون و رهبران روسیه بعد از جنگ جهانی اول بود برای کشورهای عرب تنظیم کردند.

شروع قیمومیت انگلستان بر فلسطین با اعلامیه بالفور

در این کنفرانس به دنبال توافق شرکت کنندگان حاضر، انگلستان به عنوان قیم فلسطین معرفی شد. بعد از آن شورای جامعه ملل در 24 ژوئیه 1922 قیمومیت انگلستان را به تصویب رساند و از سپتامبر 1923 به مرحله اجرا درآمد. اما سلطه واقعی انگلستان بر فلسطین با انتشار اعلامیه بالفور در سال 1917 و با ورود نیروهای انگلستان به بیت المقدس در همان سال آغاز شد و حدود سی سال قیمومت بریتانیا بر فلسطین به طول انجامید.

این سی سال حکومت بریتانیا بر فلسطین را می‌توان به چهار مرحله مشخص تقسیم بندی کرد. مرحله نخست از 1918 تا 1929 به طول انجامید. در این 10 سال نظام قیمومت، اوضاع فلسطین را تحت کتنرل خود داشت و طی آن حادثه مهمی که سیاست انگلستان در فلسطین را با خطر روبر کند، رخ نداد. از آنجایی که هدف حکومت قیمومیت بریتانیا در فلسطین فراهم کردن زمینه اجرای اعلامیه بالفور و تبدیل فلسطین به موطن ملی یهودیان بود. حکومت قیمومت در طول این چهارمرحله برای رسیدن به هدف مذکور، پنج سیاست عمده را درپیش گرفت:

1 ـ تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین

2ـ  تسهیل فروش زمین‌های اعراب به یهودیان

3  ـ  ایجاد سازمانهای اجتماعی و اقتصادی یهودیان در فلسطین و جلوگیری از اقدام متقابل اعراب در برابر این سازمان‌ها

4  ـ  آموزش نظامی یهودیان توسط افسران انگلیسی

5 ـ  تشویق سرمایه گذاری به نفع صهیونیست‌ها در فلسطین از سوی سرمایه داران آمریکایی و انگلیسی

تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین

لوید جرج، نخست وزیر وقت انگلستان پس از صدور اعلامیه بالفور اعلام کرد که یهودیان باید در فلسطین به اکثریت برسند تا بتوانند یک جامعه مشترک المنافع یهود (خواسته صهیونیست‌ها) تشکیل دهند. بدین خاطر مهاجرت‌های زیادی و هرنوع تلاش برای به حداکثر رساندن جمعیت یهود از سوی مقامات قیمومت تشویق می‌شد. تشویق مهاجرت یهود و تسهیل آن از سوی انگلستان حتی درطول سال‌های جنگ اول جهانی نیز جریان داشت.

در فاصله بین سال‌های 1905 تا 1914 تعداد یهودیان فلسطین به چند هزار بیشتر نمی‌رسید. از زمان جنگ تا پایان آن 59 مستعمره یهودی نشین با حدود 20 هزار جمعیت در فلسطین ایجاد شد، درفاصله سال‌های 1919تا 1923 تعداد یهودیان به 35000 و از 1924تا 1931 به بیش از 180000 بالغ می شد.

این تعداد در دوره دوم و سوم قیمومت گسترش روز افزون به خود گرفت. در فاصله سالهای 1932تا 1938م. تعداد 217000 صهیونیستی که بیشتر از لهستان و اروپای مرکزی بوند به فلسطین مهاجرت داده شدند. تا قبل از جنگ جهانی دوم تعداد یهودیان به 250000 رسید. درجریان جنگ دوم که آمدن مهاجرین آزاد بود ومحدویتی نسبت به آن اعمال نمی‌شد، جمعیت صهیونیست‌ها به 600000 نفر افزایش یافت.

تسهیل فروش زمین‌های اعراب به یهودیان

تشویق و تسهیل فروش زمین اعراب به یهودیان نیز با همکاری زمینداران عرب خارج از کشور در طول این سال‌ها ادامه یافت و زمین‌های بسیاری از اعراب به آژانس یهود و کمپانی‌های سرمایه داری صهیونیستی فروخته شد. در فاصله سال‌های میان 1914 تا1922 بیش از 1014000 هکتار زمین اعراب توسط صهیونیست‌ها خریداری شد و در طول سال‌های بعد، این سیاست با شدت بیشتری دنبال گردید؛ ولی در نهایت مساحت کل زمین های خریداری شده تنها 6.8 درصد از کل مساحتی است که رژیم صهیونیستی اشغال کرده است.

ایجاد سازمان‌های اجتماعی و اقتصادی یهودیان در فلسطین

در طول سال‌های دوره نخست قیمومت، سازمان‌های سیاسی – اجتماعی یهود در فلسطین با حمایت کامل بریتانیا قوام گرفتند. ولی اعراب در مقابل از دست زدن به چنین اقدامی محروم بودند. نه تنها سازمان جهانی صهیوینست به عنوان نماینده آژانس یهود به رسمیت شناخته شد بلکه در راه تشکیل مؤسسات آموزشی مخصوص یهودیان و نیز نهادهای مالی وسرمایه گذاری تسهیلاتی نیز به عمل آمد.

انگلستان با کمک سرمایه داران خارجی به ویژه صهیونیست‌ها نقش عمده‌ای در تضعیف و نابودی صنایع عرب و صنایع سنتی فلسطین داشت. آنها به تدریج در طول سال‌های قیمومت نسبت به نابودی صنایع و حرفه‌های عرب و تقویت صنایع یهود و بیگانه در فلسطین اقدام کردند.

آموزش نظامی یهودیان توسط افسران انگلیسی

مسلح شدن صیهونیست‌ها عملا درطی سال‌های جنگ جهانی اول آغاز شد، اما در دوران قیمومت آموزش رسمی صهیونیست‌ها درمراکز نظامی بریتانیا آغاز شده بود. درسال 1918 هاگانا ارتش مخصوص یهودیان با حمایت کامل بریتانیا تأسیس شد و به صورت بازوی نظامی سازمان جهانی صهیونیست، از مستعمره‌های یهودی در برابر مقاومت اعراب دفاع می‌کرد. در پایان دومین دوره قیمومت یعنی در 1939 پالماخ متشکل از 30000 نیروی جنگی تآسیس شد. بعلاوه بریتانیا در برابر گروه‌های تروریستی یهود نظیر ایرگون و اشترن هیچگونه مخالفتی ازخود نشان نمی‌داد. درحالی که با هر گونه گروه کوچک مسلح عرب به شدت و خشونت رفتار می‌کرد.

تشکیلات نظامی «هاگانا»

قدرت گروههای مسلح صهیونیست به حدی رسیده بود که« کمیسیون سلطنتی پیل در اواسط دهه 1930 جامعه مستعمره نشین صهیونیستی را دولتی در دولت قیمومت توصیف کرد».

تقویت بنیه اقتصادی صهیونیست‌ها و تضعیف اقتصاد فلسطین

یکی از اقدامات عمده که انگلستان در دوره قیمومت انجام داد؛ تضعیف بنیه اقتصادی و مالی اعراب فلسطینی و به کنترل درآوردن اقتصاد فلسطین در راستای اهداف خود و تقویت بینه اقتصادی صهیونیستها در فلسطین بود.

در سال‌های حکومت قیمومت بسیاری از سرمایه داران یهودی، انگلیسی و آمریکایی برای مهاجرت به فلسطین تشویق شدند و تکنولوژی صنعتی آمریکا و انگلستان برای حمایت از صهیونیست‌ها به فلسطین رسید و صنایع و کشاورزی صیهوینست‌ها را متحول کرد. بر خلاف دعوی صیهونیست‌ها اکثر مهاجرین صیهونیستی در طول سال‌های قیمومت در زمره کشاورزان و کارگران مهاجر نبودند بلکه به تشویق نظام قیمومت و سازمان جهانی صیهونیست بسیاری از سرمایه داران صهیونیستی از کشورهای اروپایی و آمریکای به فلسطین سرازیر شدند و سرمایه‌های خود را در خدمت صیهونیسم و توسعه مستعمره‌های صیهونیستی صرف کردند.

در فاصله سال‌های 41-39 حدود 25050 سرمایه دار دارای سرمایه های بیش از هزار لیره استرلینگ وارد فلسطین شدند. همچنین به تشویق بریتانیا از سال 1919 تا 1936 بیش از 400000000 دلار در فلسطین سرمایه گذاری شد. بانک انگلیسی- فلسطین درطول سالهای قیمومت به بانک رسمی صیهونیستها تبدیل شده بود. درسال 1936 تعداد 5602 کارخانه گوناگون متعلق به یهودیان درفلسطین به فعالیت مشغول بود که 9/10(نه دهم) کل کارخانه های کوچک و بزرگ کشور بود.تعداد نیروهایی که در استخدام صنایع صهیونیستی بودند. از 4750 در سال 22-1921 به 10968 در سال 1929 و سپس به 28616 افزایش یافت.

تعیین یک یهودی به عنوان حاکم انگلیس بر فلسطین

در سال 1920 سرهربرت ساموئل شخصیت برجسته صهیونیست و از طرحان اعلامیه بالفور، با حمایت وایزمن به عنوان اولین کمیسر عالی بریتانیا، ریاست حکومت فلسطین را به عهده گرفت. در دستگاه حاکمه انگلستان هیچ کس برای اجرای اعلامیه بالفور فراهم ساختن زمینه‌های تبدیل فلسطین به موطن ملی یهود، مناسبتر از ساموئل نبود. معاون او « سرویندام دیدز» نیز یک صهیونیست بود. دادستان کل حکومت قیمومت نیز که قبلا در «اداره سرزمین اشغال شده دشمن» کار می‌کرد، «نورمن بنتویچ» وکیل و محقق یهودی انگلستان بود که یکی از اعضای نسل جوان صهیونیست‌های انگلستان به شمار می رفت. سرانجام یک تیم کوچک وتوانا از مقامات یهودی –انگلیسی در ادارات مختلف حکومت قیمومت مشغول به کار شدند.

دوره دوم قیمومیت انگلستان و آغاز نبرد فلسطینی‌ها

دوره دوم قیمومت انگلستان بر فلسطین از سال 1929 آغاز شد و به مدت ده سال به طول انجامید. شورش‌های گسترده سال 1929 فلسطینیان سر آغاز این دوره حکومت از قیمومیت بریتانیا در فلسطین بود. شکست انگلیسی ها و صیهونیستها در انتخابات شهرداری‌ها درسال 1927 و تبلیغات شدید علیه حاج امین الحسینی رهبر جنبش ملی فلسطین، علاوه بر آن گسترش مهاجرت و انتقال زمین‌های اعراب به صهیونیست‌ها زمینه درگیری‌های 1929 را فراهم ساخت. درگیری در اصل بر سر بخشی از دیواری که به نظر یهودیان محل معبد هیکل سلیمان بود و درحال حاضر هم به عنوان محل معراج حضرت محمد (ص) ازسوی مسلمان عبادت می‌شود، آغاز شد. این دیوار در بین مسلمانان به دیوار براق معروف است و در بین یهودیان به دیوار ندبه شهرت دارد.

هنگامی که صهیونیست‌ها قصد داشتند این بخش از دیوار را به تصرف خود درآورند، با واکنش مسلمان روبرو شدند. یهویان با پرده کشی محل مربوط به مسلمانان، باعث تحریک مسلمان شدند. حکومت بریتانیا که احتمال شعله ور شدن خشم مسلمان و بروز درگیرهای جدید را می داد، پرده ها را از محل دیوار ندبه برداشت. اما صهیونیست‌ها در 15 اوت در یکی از اعیاد یهودی با برافراشتن پرچم‌های صهیونیستی به طرف دیوار ندبه به حرکت در آمدند و شعار«دیوار دیوار ماست» را سردادند.

تجمع مسلمانان در 16 اوت 1929 به مناسب ولادت رسول اکرم در کنار دیوار ندبه موجب درگیری صهیونیست‌ها و مسلمانان شد که منجر به کشته شدن یک صهیونیستی گردید. این درگیری سرآغاز شورش‌های دیگری درشهرهای بیت المقدس، الخلیل، یافا، بیسان، حیفا و صفد شد که در این درگیرهای خشونت بار که میان اعراب و صهیونیست‌ها رخ داد درمجموع 133 صیهونیست و 116 مسلمان کشته شدند.

دوره سوم قیمومیت و گرایش انگلستان به سمت اعراب

دوره سوم قیمومت انگلستان بر فلسطین همزمان با شروع جنگ جهانی آغاز شد و تا 1947 یعنی ارجاع مسئله فلسطین به سازمان ملل ادامه داشت.انگلستان برای حفظ منافع خود در جنگ و جلب حمایت اعراب به تدریج از تقویت صهیونیست‌ها دست کشید و سعی کرد میان دو گروه متخاصم در فلسطین نوعی سازش ایجاد کند. در این دوره صهیونیست‌ها که بی مهری انگلستان را مشاهده کرده بودند بسوی قدرت نو ظهور جهانی یعنی ایالات متحده آمریکا روی آوردند و سیاست‌های جدیدی را با حمایت رئیس جمهور آمریکا و صهیونیست‌های آمریکایی طرح ریزی کردند. جنگ جهانی دوم به تضعیف جنبش اعراب فلسطین کمک کرد؛ زیرا با تبعید رهبران جنبش و مسلح شدن بیش ازحد گروههای نظامی صهیونیست تحت حمایت ایالات متحده، امکان مقابله با آن کمتر شد.

سرآغار مرحله سوم قیمومت انگلستان بر فلسطین صدور کتاب سفید 1939 مکدونالد بود. انگلستان در مذاکرات سال 1939 لندن بر آن شد که اعراب فلسطین و نمایندگان برخی کشورهای عربی را دعوت کند و به انجام این کار موفق شد. دولت انگلستان در این زمان بحرانی (نزدیک شدن جنگ جهانی دوم) به حمایت اعراب نیاز داشت. در این کنفرانس راه حل بریتانیا در مورد مسئله فلسطین تأسیس کشور واحد فلسطینی هم پیمان با انگلستان طی یک دوره انتقال 10 ساله بود که به شدت از طرف اعراب و همچنین صهیونیست‌ها رد شد. به دنبال رد این طرح، دولت انگلستان در 17 مه 1939 اصول سیاست خود را درمورد فلسطین به صورت یک کتاب سفید ارائه داد. در این کتاب به تأسیس یک کشور دو ملیتی در عرض 10 سال آینده اشاره شده بود.

صهیونیست‌ها به شدت با کتاب سفید مخالفت کردند، زیرا طرح مطالب آن را برابر با لغو وعده بالفور و قیمومت می‌دانستند. با انتشار کتاب سفید درواقع همکاری انگلستان و صهیونیسم به مرحله پایانی خود رسید. اما با این وجود، آنان در جنگ جهانی دوم انگلستان را علیه آلمان همراهی کردند.

آخرین مرحله و تشکیل رژیم صهیونیستی

آخرین مرحله قیمومت انگلستان در فلسطین را می توان از نظر زمانی به دو مرحله تقسیم کرد. مرحله اول از می 1946 تا فوریه 1947 که آمریکا و انگلستان درپی راهی قابل قبول پایان بخشیدن به مشکل یهود و اعراب بودند. ولی سرانجام مقامات لندن که خود را ناتوان از اداره اوضاع و ارائه راه حل مناسب می‌دیدند، مسئله فلسطین را به سازمان ملل متحد ارجاع دادند. درمرحله دوم (فوریه 1947 تامه1948)که آخرین کمیسرعالی فلسطین را ترک کرد، انگلستان به طور کلی کنترل اوضاع را ازدست داده بودند و سازمان ملل متحد در پی راه حل مسئله فلسطین می گشت.

وخامت اوضاع در سال 1946 و شدت حملات گروه‌های صهیونیست به اهداف بریتانیا به حدی رسید که کابینه به حکومت قیمومت اختیار داد تا به سرکوب گروههای صهیونیست اقدام کند. دفترمرکزی آژانس یهود و دفتر اصلی آن درتل آیو به محاصره وتصرف دولت قیمومت درآمد.کمیسرعالی هدف این اقدامات را سرکوب تروریسم و برقراری نظم توصیف می‌کرد.

بنگوریون در حال قرائت بیانیه تشکیل رژیم صهیونیستی

سرانجام در فوریه 1947م. دولت انگلستان اعلام کرد که نیروهایش را از خاک فلسطین خارج خواهد کرد و مسئولیت آینده این کشور را به سازمان ملل خواهد گذاشت. در این رابطه مذاکراتی در سطح بین المللی شروع شد، در29 نوامبر1947م. سازمان ملل قطعنامه 181 «موسوم به قطعنامه تقسیم فلسطین» را با 33 رای موافق دربرابر 13 رای مخالف و یک رای غایب و 10 رای ممتنع در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رساند. مطابق این قطعنامه سرزمین فلسطین به دو کشور عبری و عرب تقسیم می‌شد و55 درصد اراضی آن به رژیم صهیونیستی تعلق گرفت و مقرر شد شهر بیت المقدس به صورت بین المللی اداره شود. ولی سازمان ملل در عمل از اجرای طرح عاجز ماند و انگلستان از نظارت در اجرای آن خودداری کرد و فقط اعلام داشت که نیروهایش را در 15  مه 1948 ازفلسطین تخلیه خواهد کرد. سرانجام در14 مه 1948م. کمیسرعالی انگلستان از فلسطین خارج شد و تخلیه نیروهای انگلستان آغاز گردید و در همان روز، بن گورین در تل آویو تشکیل دولت صهیونیستی را اعلام کرد.

نتیجه گیری

انگلستان از نیمه دوم قرن 19 م. که درصدد به دست آوردن مستعمرات بیشتر در خارج از اروپا بود در منطقه خاورمیانه و جوار کانل سوئز، مناطق استراتژیکی به دست آورد و به هر وسیله ممکن ازآنها محافظت می کرد. یکی از روش‌های محافظت از این پایگاه استراتژیک، طرح استقرار یهودیان درفلسطین با ادله های واهی تاریخی و دینی بود. انگلستان به کمک فرانسه جهت حفظ منافع خود در خاورمیانه در فاصله سالهای 1848-1840 مسئله یهودیان را تحت عنوان «مسئله شرق »مطرح کرد تا بدین وسیله بتواند از منافع خود در مدیترانه وکانال سوئز با طرح ایجاد یک کشورصهیونیستی در فلسطین محافظت کند.

شروع جنگ جهانی اول درآغاز قرن بیستم م. و قرار گرفتن عثمانی در صف متحدین فرصت مناسبی برای انگلستان جهت درهم شکستن امپراطوری عثمانی به وجود آورد. انگلستان دراین زمان به صهیونیستها نزدیک شد؛ چرا که به حمایت مالی و معنوی آنان نیاز داشت و صهیونیست‌ها نیز دنبال قدرتی می گشتند تا هرچه بیشتر زمینه حضور آنان را در فلسطین فراهم کند. انگلستان درطول سالهای جنگ با صهیونیستها وارد مذاکره شد و حاصل این مذاکره صدور اعلامیه بالفور و وعده موطن ملی یهود به یهودیان از طرف دولت انگلستان شد.

صدوراعلامیه بالفور(1917) و ورود نیروهای نظامی انگلستان به فلسطین درهمان سال سرآغاز سلطه انگلستان برفلسطین شد. انگلستان درپایان جنگ جهانی اول به وسیله طرح قیمومت که ا زابداعات گردانندگان جنگ جهانی اول بو،د سلطه خود را بر فلسطین پایدارتر کرد.

انگلستان در طول دوره قیمومتیش برفلسطین که حدود سی سال طول کشید با روش‌های و سیاست‌های مختلف زمینه تبدیل فلسطین به موطن صهیونیست‌ها را فراهم کرد. در مرحله نخست که کنترل کامل فلسطن را در دست داشت با تشویق مهاجرین به فلسطین، تسهیل فروش زمین اعراب به صهیونیستها و مسلح کردن آنان وهمچنین ایجاد سازمانهای اجتماعی – اقتصادی صهیونیستی زمینه را هرچه بیشتر برای اجرای اعلامیه بالفور فراهم کرد. درمرحله دوم که با قیام اعراب و فلسطینیان روبر شد با روش دیگری به زمینه سازی اجرای اعلامیه بالفور کمک کرد و آن برگزاری کمیسیون‌ها و کنفرانس‌هایی بود که درهمه آنها بیشترین توجه ازآن صهیونیستها بود، هرچند هر از چند گاهی برای گمراهی اعراب نکاتی درآن کنفرانسها و طرحها به نفع اعراب گنجانده می شد. در پایان انگلستان که زمینه را به طور کامل فراهم کرده بود با کمک آمریکا توانست به وعده خود یعنی اجرای اعلامیه بالفور جامه عمل بپوشاند و مسئله فلسطین را به سازمان ملل ارجاع داد. سازمان ملل نیز که ساخته دست همین قدرتها بود با برگزاری چندین جلسه فرمایشی رأی به تشکیل دولت غاصب اسرائیل داد.

جایگاه اسرائیل در خاورمیانه


جایگاه اسرائیل در خاورمیانه
جایگاه اسرائیل در خاورمیانه

نویسنده:احمد فراهانى
بیش از نیم قرن است که منازعه اعراب و اسرائیل جریان دارد و تاکنون مباحث متعددى را به خود اختصاص داده است . یکى از مسائل مهمى که رفته رفته به عنوان جزئى از فرهنگ سیاسى منطقه خاورمیانه درآمده ، محور قرار گرفتن اسرائیل در بسیارى از جریانات است .
به طور مثال ، اولین سؤالى که با فروپاشى حکومت صدام حسین در عراق مطرح شد ، این مسئله بود که اسرائیل و عراق جدید به عنوان یک کشور مسلمان و عضوى از اتحادیه عرب ، چگونه روابط خود را با یکدیگر تعریف مى‌کنند . سؤالاتى دیگر مانند اینکه آیا حکومت جدید عراق روابط دوستانه‌اى با اسرائیل خواهد داشت یا خیر ؟ آیا عراق آینده ، تهدیدى براى اسرائیل خواهد بود ؟ نیز مطرح شد .
نگاه اسرائیل به محیط جدید امنیتى خاورمیانه پس از سقوط صدام حسین ، نگاهى کماکان تهدیدآمیز بوده است و رهبران تل آویو بر همین اساس تلاش داشته‌اند تا ورودى‌هاى آشوب‌ساز به سیستم امنیتى خود را در خارج از مرزهاى خویش کنترل نموده و از ورود این آشوب‌سازها به سیستم جلوگیرى نمایند .
از نظر رهبران اسرائیل ، دسترسى کشورهاى منطقه به تسلیحات غیرمتعارف و مهم‌تر از آن مسئله آینده نامشخص صلح خاورمیانه به ویژه پس از مرگ یاسر عرفات و مازاد بر آن آسیب پذیرى جدى این دولت در برابر سایر کشورهاى منطقه ، مى‌تواند آنها را دچار چالش جدی سیاسى - امنیتى نماید .
بر همین اساس اسرائیل ، استراتژى خود را بر گسترش نفوذ بنا کرده است ، به طورى که امروزه محدوده استراتژیک خود را در بستر خاورمیانه جدید تا دریاى سیاه در شمال ، خلیج عدن در جنوب ، تنگه‌ى جبل الطارق در غرب و آسیاى مرکزى و قفقاز و دریاى خزر در شرق مى‌داند .
از سوى دیگر ، اشغال عراق و سقوط صدام این فرصت را براى دولت تل آویو ایجاد کرد تا رؤیاهاى خود را تا آنجا که مقدوراتش اجازه مى‌دهد عملى کند ، همان طور که تیساح رونتال ، فرمانده نیروى زمینى ارتش اسرائیل در گفت و گو با رادیو تل آویو اشاره داشته است : « از بین رفتن تهدیدهاى عراق ، فرصت‌هایى را براى اسرائیل فراهم آورده که باید از آن بهره‌ بردارى کرد » . (2)
اینکه فرصت‌هاى اسرائیل در عراق چیست ، در سطور بعدى به آن اشاره خواهد شد ، اما آنچه در برنامه‌ها و استراتژى‌هاى نهفته است ، ستون اساسى هویت اصلى اسرائیل محسوب مى‌شود که رهبران و مقامات تل آویو بارها از آن تحت عنوان « اسرائیل بزرگ » نام برده‌اند .
البته در این خصوص در داخل اسرائیل نیز اختلاف نظر وجود دارد ، در حالى که برخى گروه‌هاى اسرائیلى خواهان تشکیل دولت اسرائیل از دریا تا رودخانه ( ساحل مدیترانه تا رود اردن ) هستند ، گروه‌هاى رادیکال ، خواستار تشکیل دولت اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات هستند و رنگ آبى بالا و پایین پرچم دولتشان را نشانه‌ى این امر مى‌دانند .
در همین راستا و پس از پایان جنگ در عراق « خاخام نحیماها هورى » فتوا داده بود که عراق بخشى از اسرائیل بزرگ است : سرزمین‌هاى غرب رود فرات بخشى از اسرائیل بزرگ است و سربازان یهودى باید به نشانه سپاسگزارى براى آزادسازى این سرزمین‌ها نماز شکر بخوانند » . (3)
واقعیت این است که اسرائیل به عراق به عنوان اسرائیل دوم نگاه مى‌کند و بر همین اساس است که آژانس یهود معتقد به بازگشت 125 یهودى عراقى الاصل به عراق است ، این یهودیان در اوایل دهه 50 ، عراق را به مقصد « تل آویو » ترک کرده‌اند . روزنامه فرامنطقه‌اى شرق الاوسط در این زمینه مى‌نویسد : « با اشغال عراق توسط آمریکا ، یهودیان عراقى تبار که به اسرائیل مهاجرت کرده بودند ، مانند خانواده‌هاى مشهورى چون « بن ساسون » و « بن نوح » ، درصدد خرید زمین و خانه‌هاى مسکونى در بغداد برآمدند » . (4)

جغرافیاى سیاسى اسرائیل در خاورمیانه

اسرائیل بین عرض‌هاى 5/29 تا 5/32 درجه و طول‌هاى شرقى 34 و 36 درجه ، در شرق نیمکره شمالى و جنوب غربى آسیا ، در منطقه میان آب و هواى استوایى قرار دارد (5) و جزء خاورمیانه عربى به شمار مى‌رود .
اسرائیل از شمال به جمهورى لبنان ، از شمال شرقى به سوریه ، از شرق به دریاچه بحرالمیت و اردن هاشمى ، از جنوب به شبه جزیره سینا ( مصر ) و از غرب به دریاى مدیترانه محدود شده است . به طور کلى اسرائیل به شش منطقه جغرافیایى تقسیم مى‌شود :
شهرهاى تل آویو ( مرکز صنعت ، احزاب سیاسى ، مرکز مالى و تجارى و پایتخت ) ، بیت المقدس ( بزرگ‌ترین شهر و مرکز سیاسى ) و حیفا از مهم‌ترین شهرهاى اسرائیل محسوب مى‌شود .
اما به رغم موقعیت جغرافیایى اسرائیل در قلب خاورمیانه ، بسیارى از اسرائیلى‌ها به طور کلى از اینکه به سرزمین خود در ابعاد سیاسى ، اقتصادى و یا فرهنگى به عنوان بخشى از خاورمیانه نگاه کنند ، تمایلى ندارند . این وضعیت اساسا ریشه در خصومت دیرینه‌ى دولت‌هاى عرب نسبت به اسرائیل دارد که آن رژیم را در محاصره خود دارند و از شناختن واقعیتى به نام اسرائیل احتراز مى‌جویند (6) ، به نحوى که بیش از پنج دهه از قضیه خصومت اعراب و اسرائیل که چهره‌ى غالب سیاست خاورمیانه بوده است ، مى‌گذرد . (7)
دولت یهود از زمان موجودیت خود در سال 1948 با جنگ عجین بوده و عملا از میان مناقشه سر برآورده است و به جز برخى موارد استثنا ، خصومت ذکر شده با اسرائیل تا زمان حاضر نیز تداوم یافته است . (8) اختلافات تاریخى ، مذهبى ، فرهنگى و زبانی بین اسرائیلیان و اعراب در دور ساختن اسرائیل از خاورمیانه نقش مهمى ایفا کرده که این جدایى بین اسرائیل و خاورمیانه توسط جامعه دانشگاهى اسرائیل نهادینه شده است .
بسیارى از کانون‌هاى اندیشه‌ ساز اسرائیلى که به امور خاورمیانه مى‌پردازند ، مطالعات اسرائیل را از دستور کار خود خارج کرده‌اند ، اما با وجود این گرایشات محافل دانشگاهى و غیره ، هنوز بسیارى از اسرائیلیان جدایى بین اسرائیل و خاورمیانه را غیرقابل توجیه مى‌دانند ، البته به رغم مستثنى کردن این کشور از خاورمیانه توسط دولت‌هاى عرب ، اسرائیل نقش مهمى در توازن و حفظ تمامیت خاورمیانه و سیستم‌هاى عربى ایفا کرده است . (9)
در هر صورت از نقطه نظر جغرافیایى جایگاه این کشور در خاورمیانه غیرقابل انکار بوده و هست ، اما وجود برخى مشکلات ناشى از منزوى بودن اسرائیل در درون سیستم خاورمیانه ، پیوندهای اقتصادی آن با اروپا و ایالات متحده و جهت گیری فرهنگی غربى ، تعریف جایگاه و نقش اسرائیل در خاورمیانه را تا حدى با مشکل مواجه ساخته ، اما آنچه مسلم است ، این که نقش اسرائیل در تحولات منطقه خاورمیانه غیرقابل انکار مى‌باشد .
انزواى اسرائیل از سال 1948 به بعد ، موجب شد تا رهبران این رژیم سیاست منطقه‌اى خود را به سمت بازیگران غیرعرب سوق دهند و در این خصوص با کشورهاى مسلمان غیرعرب مانند ترکیه و ایران ، کشورهاى مسیحى یا کشورهایى که داراى هویت مسیحى بودند ( اتیوپى و لبنان ) و اقلیت‌هاى قومى غیرعرب ( اکراد و ارامنه ) با هدف از بین بردن دیوار انزوا ارتباط برقرار کنند . (10)
گرچه روابط با برخى از اینها قبلا توسط آژانس یهود برقرار شده بود ، اما با این وجود از سال 1948 به بعد این روابط ، اهمیتى سیاسى یافت ، به طورى که پس از نبرد سوئز در سال 1956 ، اسرائیل تلاش کرد تا روابط خود با ترکیه ، ایران و اتیوپى را در قالب استراتژى جدید مستحکم نماید .
هدف این استراتژى ، مهار امواج ناصریسم در خاورمیانه بود ، زیرا تلاش جمال عبدالناصر براى اتحاد کشورهاى عرب و نیز همکارى با اتحاد شوروى به عنوان تهدیدى جدى علیه منافع دولت‌هاى غیرعرب پیرامون دیده شده بود .
اسرائیل ، ایران و ترکیه به ویژه در عرصه‌هاى اطلاعاتى و امنیتى با یکدیگر همکارى نمودند . با کم رنگ شدن تهدید ناصریسم ، ترکیه به سمت مرکز اصلى فعالیت خود یعنى در درون اروپا روى آورد . همکارى بین اسرائیل ، ایران و اتیوپى در طول دهه 60 و اوخر دهه 70 ادامه یافت ، اما همواره در معرض تبلیغات اعراب و مسلمانان متخاصم بود و این روابط هرگز به طور رسمى نهادینه نشد .
پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 در ایران و رشد نفوذ شوروى در اتیوپى در طول دهه 70 این دو ستون مهم سیاست منطقه‌اى اسرائیل را فرو ریخت . (11)
تحولات بعد از انقلاب اسلامى در خاورمیانه ، به طور مستقیم و غیرمستقیم در جهت حفظ منافع اسرائیل بود و در این راه ، ایالات متحده آمریکا نیر حمایت خود را از این رژیم ، به عنوان یکى از ستون‌هاى مهم منطقه‌اى دریغ نکرد . فرایند صلح خاورمیانه و حمایت بى‌چون و چراى واشنگتن از تسلیحات غیرمتعارف اسرائیل همگى مؤید این امر است .
نکته بسیار اساسى در مورد اسرائیل ، حضور این رژیم در سیستم سیاسى ، اقتصادى و فرهنگى خاورمیانه است ، مسئله‌اى که ذهن بسیاری از دولتمردان و رهبران خاورمیانه را به خود مشغول کرده است .
به طور کلى دو دیدگاه در خصوص وضعیت آتى اسرائیل در منطقه خاورمیانه وجود دارد :
اول ، تفوق نظامى خود را به هژمونى سیاسى و اقتصادى تبدیل کند .
بر طبق این سناریو ، اسرائیل که تاکنون از تفوق نظامى برخوردار بوده ( از نظر سلاح‌هاى هسته‌اى و متعارف ) سعى خواهد کرد تا براى اعمال قدرت مؤثر در خاورمیانه جهت تأمین سیطره ی منطقه‌اى سود جوید .
دوم ، اسرائیل ممکن است به عنوان دولت برتر در منطقه عمل کند که بر طبق این سناریو ، به عنوان یک محور در سیستمى از شبکه‌هاى اقتصادى ، دفاعى و ارتباطاتى بین خاورمیانه و غرب عمل مى‌نماید .
در هر دو صورت ، ادغام اسرائیل در درون سیستم خاورمیانه موجب تغییرات اساسى در موقعیت منطقه‌اى و نقش سنتى این رژیم در سیستم مى‌شود .
نکته اساسى اینکه مشارکت اقتصادى ، سیاسى و استراتژیک اسرائیل با منطقه الزاما به معناى همگرایى فرهنگى آن نیست . هم شهروندان و هم همسایگان اسرائیل به این رژیم همچنان به عنوان بخشى از تمدن غربى نگاه مى‌کنند . بنابراین تمامى تلاش‌هاى منطقه‌اى قطعا هماهنگ با منافع اقتصادى و سیاسى است تا تشابه‌هاى فرهنگى و ایدئولوژیکى . (12)

اسرائیل در خاورمیانه جدید ؛ نگاه شیمون پرز

اندیشه خاورمیانه جدید در مفهوم امروزى آن براى نخستین بار از سوى برنارد لوئیس در پاییز سال 1992 در مقاله‌اى تحت عنوان اندیشه دوباره خاورمیانه در مجله امور خارجى مطرح شد .
نویسنده در این مقاله عنوان کرد که در دهه‌ى 90 و پس از خاتمه‌ى جنگ خلیج فارس ، فروپاشى اتحاد شوروى سابق ، خاتمه جنگ سرد و تشکیل کشورهاى تازه استقلال یافته ، دگرگونى‌هاى اساسى در مفهوم خاورمیانه ایجاد شده است .
پس از وى ، شیمون پرز در سال 1993 کتاب خاورمیانه جدید را منتشر ساخت که در آن دیدگاه جامعى از آرمان‌ها و اهداف اسرائیل را براى آینده منطقه خاورمیانه مطرح نمود که به تفصیل عبارت‌اند از : (13)
1) از اهداف مهم اندیشه خاورمیانه جدید ، دستیابى اسرائیل به همزیستى مسالمت‌آمیز با همسایگان عرب است . اسرائیل بر این باور است که در مقطع زمانى کنونى ، چنانچه بخواهد امنیت خود را تضمین نماید ، باید در پى ایجاد همزیستى مسالمت‌آمیز با کشورهاى عرب و سایر کشورهاى جهان باشد . (14)
2) از طرف دیگر در تفکر خاورمیانه جدید این کشور باید به روابط اقتصادى بیش از توسعه مناسبات سیاسى اهمیت دهد . این بدان معناست که اسرائیل به عنوان هم پیمان استراتژیک آمریکا در شرایط نوینى که در جهان پس از فروپاشى کمونیسم پیش آمده ، باید بکوشد تا در بازارهاى اقتصادى کشورهاى خاورمیانه به گونه‌اى مشارکت نماید ، البته هدف اسرائیل تنها همکارى اقتصادى با کشورهاى عرب خاورمیانه نیست بلکه خواهان همکارى و ممزوج شدن در اقتصاد منطقه‌ى بزرگ خاورمیانه است (15) و تاکنون نیز ترتیبات و نفوز اقتصادى اسرائیل در منطقه‌ى خاورمیانه به گونه‌اى بوده که بسیارى از کشورها خواسته یا ناخواسته به این سلطه تن درداده‌اند . (16)
شیمون پرز در کتاب خود امضاى توافقات صلح با اعراب ، صلح میان اردن و اسرائیل ، مذاکرات صلح اسلو و گفت و گوهاى وادى عرب ( که نهایتا به توافق میان اسرائیل با اردن و فلسطینى‌ها منجر شد ) موافقتنامه‌هاى اقتصادى دو جانبه و تصمیمات سران کشورهاى عرب و اسرائیل در کنفرانس‌هاى اقتصادى خاورمیانه را همگى گام‌هایى براى پیروزى در اندیشه‌ى ایجاد خاورمیانه جدید بر مى‌شمارد .
پرز معتقد است که براى سامان دادن به چنین اندیشه‌اى باید تمامى آرمان‌ها و باورهاى مذهبى را به کنارى نهاد و با ایجاد مؤسسات جدید و اجراى طرح‌هاى دو جانبه یا چند جانبه ، اتحادیه منطقه‌اى جدیدى را براى خاورمیانه ترسیم کرد و در این رابطه ایالات متحده در اجراى دکترین نظم بین المللى جایگاه ویژه‌اى را براى اسرائیل در نظر گرفته که آن عبور از گذرگاه اسرائیل به سوى آمریکاست . (17)
اسرائیل با برخوردارى از ساختار و زیربناى اقتصادى پیشرفته و برترى نسبت به کشورهاى عرب و غیرعرب در زمینه‌هاى صنعت و کشاورزى و ارتباط با اقتصاد جهانى به ویژه با آمریکا و سرمایه‌ داران یهودى ، سازمان‌هاى بازرگانى و وسایل تبلیغاتى ، دست برتر را در تعاملات اقتصادى منطقه در بستر خاورمیانه جدید داراست .
در واقع از اهداف اسرائیل در نظام خاورمیانه جدید ، گسترش و توسعه داد و ستدهاى تجارى و بازرگانى با کشورهاى منطقه با هدف سلطه اقتصادى است تا در نظر اقتصادى مفهوم اسرائیل بزرگ (18) و اندیشه‌ى نیل تا فرات تحقق یابد .
به نظر مى‌رسد در خاورمیانه جدید ، اسرائیل در پى آن است تا شریان‌هاى حیات اقتصادى اعراب ، آب ، نفت ، فرهنگ و جهانگردى را به اقتصاد خود پیوند زند و در این راستا با توجه به ظرفیت‌هاى منطقه‌ى خاورمیانه این رژیم در محورهاى جهانگردى ، منابع آب منطقه و هژمونى فرهنگى اهداف و نیات خاصى را دنبال مى‌کند .

پی نوشت:

1. دارای مدرک کارشناسی ارشد در مطالعات منطقه ای و معاون اجرایی موسسه تهران
2. http://www.radis.org, 24 April 2003
3.http://www.iran.ir, 15 April 2003
4. http://www.asharqalawsat.com. 13 June 2003
5. آلاسدیر درایدال ، « جغرافیاى سیاسى خاورمیانه و شمال آفریقا » ، ص 24 .
6. Elie Podeh, Rethinking Israel in the Middle East, Israel Affairs, Vol. 3, No.394, Spring Summer 1997, p.280

رژیم صهیونیستی 25 سال آینده را نخواهد دید

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار هزاران نفر از اقشار مختلف مردم:

رژیم صهیونیستی 25 سال آینده را نخواهد دید

هزاران نفر از اقشار مختلف مردم پیش از ظهر امروز، با حضور در حسینیه‌ امام خمینی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب دیدار کردند.

به گزارش گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار پرشور هزاران نفر از قشرهای مختلف مردم، با هشدار درباره تلاش های فریب کارانه آمریکا برای نفوذ از برخی روزنه ها، «اقتصاد قوی و مقاوم»، «توسعه روزافزون علم» و «حفظ و تقویت روحیه انقلابی گری بخصوص در جوانان» را سه عامل مقابله مقتدرانه با دشمنی های پایان ناپذیر شیطان بزرگ اعلام کردند و با بیان برخی نکات درباره انتخابات اسفند 94، افزودند: نتیجه هر انتخابات نیز مانند تک تک آرای مردم، حق الناس است و با همه وجود، از این حق ملت، دفاع خواهد شد.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به ایام پربرکت ماه ذیقعده و لزوم بهره مندی از این فرصتهای گرانبها، ماه شهریور را نیز حاوی خاطراتی پرمعنا خواندند و خاطرنشان کردند: در همه حوادث این ماه از جمله کشتار مردم بیگناه به دست رژیم پهلوی در 17 شهریور 57، شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر کشور در 8 شهریور 60، ترور شهید آیت الله قدوسی و شهید آیت الله مدنی در همین ماه و حمله صدام به ایران در 29 شهریور 59، ردپای مستقیم یا غیرمستقیم امریکا مشاهده می شود.

ایشان با ابراز نگرانی از فراموش شدن تدریجی این خاطرات تأمل برانگیز به ویژه در ذهن جوانان کشور، از کم کاری دستگاههای مسئول در این زمینه انتقاد کردند و افزودند: اینگونه حوادث عبرت آموز نباید در حافظه تاریخی ملت کمرنگ شود، چرا که اگر نسل جوان از شناخت و ریشه یابی اینگونه خاطرات تاریخی و ملّی، بازماند در شناخت راهِ حال و آینده کشور دچار خطا خواهد شد.

حضرت آیت الله خامنه ای با بازخوانی برخی نشانه ها از حاکمیت مطلق آمریکایی ها در دوران رژیم پهلوی خاطرنشان کردند: همه ارکان حکومت طاغوت از جمله هیأت دولت و شخص شاه تابع آمریکا بودند و مقامات آمریکایی از طریق دست نشاندگان خود همچون فرعون بر ملت مظلوم ایران حکومت می کردند، اما امام بزرگوار همچون موسای زمان، به پشتوانه ملت، آن بساط را از این سرزمین کهن، برچید.

رهبر انقلاب، پایان یافتن منافع نامشروع آمریکایی ها در ایران را علت اصلی کینه ورزی و دشمنی پایان ناپذیر آنها با جمهوری اسلامی و ملت ایران برشمردند.

حضرت آیت الله خامنه ای، اقدام تاریخی امام خمینی در دادن لقب «شیطان بزرگ» به امریکا را، حرکتی بسیار پرمغز برشمردند و افزودند: رئیس همه شیطانهای عالم، ابلیس است، اما ابلیس کارش فقط اغوا و فریب است در حالیکه آمریکا هم اغوا می کند، هم کشتار هم تحریم و هم فریب و ریاکاری.

رژیم صهیونیستی 25 سال آینده را نخواهد دید/ در عرصه‌های دیگر اجازه‌ مذاکره با آمریکا ندادیم


رهبر انقلاب با انتقاد شدید از کسانی که سعی می کنند چهره بدتر از ابلیسِ آمریکا را فرشته نجات جلوه دهند گفتند: دین و انقلابی گری به کنار، وفاداری به مصالح کشور و عقل چه می شود؟ کدام عقل و وجدان اجازه می دهد ما جنایتکاری مانند آمریکا را بزک کنیم و دوست و مورد اعتماد جلوه دهیم؟

ایشان با هشدار درباره سیاستها و روشهای نفوذ آمریکا افزودند: شیطانی را که ملت از در بیرون کردند در صدد است از پنجره برگردد و ما نباید اجازه این کار را بدهیم.

رهبر انقلاب دشمنی آمریکایی ها را با ملّت ایران، پایان ناپذیر خواندند و به عنوان نمونه خاطرنشان کردند: در همین روزهای بعد از برجام و توافقی که هنوز سرنوشتش در ایران و آمریکا درست معلوم نیست، آمریکایی ها در کنگره مشغول توطئه و طراحی مصوبه ای برای مشکل تراشی علیه ایران هستند.

ایشان تنها راه پایان یافتن توطئه های آمریکایی ها را، اقتدار ملی ایرانیان خواندند و افزودند: باید به گونه ای قوی شویم که شیطان بزرگ از نتیجه بخشی دشمنی های خود مأیوس شود.

رهبر انقلاب در تبیین راههای دستیابی به اقتدار ملی بر سه نکته تأکید کردند: «اقتصاد قوی و مقاوم»، «علم پیشرفته و روزافزون» و «حفظ و تقویت روحیه انقلابی گری به خصوص در جوانان».

ایشان درباره نکته اول افزودند: اقتصاد قوی و مقاوم، از طریق اجرای عینی و بدون تأخیر سیاستهای ابلاغ شده اقتصاد مقاومتی امکان پذیر می شود که البته دولت کارهایی هم در دست اجرا دارد.

رهبر انقلاب توسعه علمی و حفظ شتاب پیشرفت علمی را نیز مهم دانستند و افزودند: تقویت روحیه انقلابی و ایستادگی در مردم، از بهترین راههای تقویت درونی است و مسئولان باید جوانان انقلابی را گرامی بدارند.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به تلاش دشمن برای لاابالی و بی تفاوت کردن جوانان افزودند: آنها می خواهند روحیه حماسی و انقلابی را در جوانان بُکُشند و در داخل نیز عده ای مدام جوانان حزب اللهی را با تعابیری نظیر افراطی می کوبند که این کار بسیار غلط است.

رهبر انقلاب پس از تبیین راههای دست یابی به اقتدار روزافزون و مأیوس کردن دشمنان افزودند: امریکایی ها، اکنون با نوعی تقسیم وظایف، با ایران، دوگانه رفتار می کنند برخی لبخند می زنند و برخی در حال تهیه مصوبه علیه ایران هستند.

ایشان تلاش امریکایی ها برای مذاکره با ایران را بهانه ای برای نفوذ و تحمیل خواسته های کاخ سفید خواندند و تأکید کردند: ما فقط در قضیه هسته ای آنهم به دلایل مشخص و اعلام شده اجازه مذاکره دادیم که بحمدالله مذاکره کنندگان نیز در این عرصه خوب ظاهر شدند اما در زمینه های دیگر با امریکا مذاکره ای نمی کنیم.

حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: البته ما با همه کشورها به جز شیطان بزرگ در سطوح مختلف «دولتی، اقوام و ادیان»، اهل مذاکره و تفاهم هستیم.
رژیم صهیونیستی 25 سال آینده را نخواهد دید/ در عرصه‌های دیگر اجازه‌ مذاکره با آمریکا ندادیم


ایشان همچنین با اشاره به جعلی بودن دولت صهیونیستی افزودند: برخی صهیونیستها گفته اند با توجه به نتایج مذاکرات هسته ای، 25 سال از دغدغه ایران آسوده شده ایم اما ما به آنها می گوییم شما 25 سال آینده را، اصولاً نخواهید دید و به فضل الهی، چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.

رهبر انقلاب تأکید کردند: در همین مدت نیز روحیه اسلامی مبارز، حِماسی و جهادی، صهیونیستها را راحت نخواهد گذاشت.

حضرت آیت الله خامنه ای در بخش پایانی سخنانشان به بیان نکاتی مهم درباره انتخابات اسفند 94 پرداختند.

ایشان با انتقاد از کسانی که از یک سال و نیم قبل درصدد انتخاباتی کردن فضای کشور برآمده اند گفتند: این موضوع به مصلحت کشور نیست، زیرا وقتی فضای رقابت و تعارضات انتخاباتی اصل می شود، مسائل اصلی به حاشیه می رود و این به نفع مردم و کشور نیست اما اکنون زمان طرح برخی نکات انتخاباتی فرا رسیده است.

رهبر انقلاب، مسئله انتخابات را بسیار مهم و مظهر حضور و اعتماد مردم و نماد مردم سالاری دینی و واقعی در ایران خواندند.

ایشان افزودند: به دلیل همین اهمیت بی بدیل، برگزاری انتخابات در ایران در 37 سال گذشته، به هیچ علتی و در هر شرایط سخت و دشوار، حتی یک روز به تأخیر نیفتاده است البته برخی سیاست بازان در مقاطعی در این زمینه تلاش کردند اما جلوی آنها گرفته شد.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به تبلیغات بی وقفه امریکا و عواملش ضد انتخابات در ایران خاطرنشان کردند:  آنها در همه دوران رژیم طاغوت حتی یک بار به انتخابات فرمایشی و نمایشی، اعتراض نکردند و اکنون هم به رژیم های دیکتاتور و وراثتی منطقه، هیچ اعتراضی نمی کنند اما ایران را با وجود دهها انتخابات کاملاً مردمی و واقعی، مدام در معرض تبلیغات منفی قرار می دهند.

حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر سالم بودن همه انتخابات 37 سال گذشته افزودند: انتخابات در ایران، با معیارهای متعارف بین المللی نیز از سالم ترین و بهترین انتخابات است اما متأسفانه عده ای در داخل در اقدامی غلط در سلامت انتخابات خدشه می کنند و حتی از قبل از انتخابات از تقلب و دغدغه ناسالم بودن انتخابات حرف می زنند.

رهبر انقلاب حضور پرشور ملت در همه انتخابات 3 دهه اخیر را نشانه اعتماد به نظام دانستند و افزودند: چرا عده ای با طرح دغدغه های دروغین و مباداگویی های بی مبنا، این اعتماد را خدشه دار می کنند؟

حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: بدیهی است که در موضوع سلامت انتخابات مراقبتهای شدیدی به عمل می آید و به کسی اجازه چنین کارهایی داده نمی شود پس تکرار این حرفها با چه هدفی صورت می گیرد؟

ایشان در بحث مراقبت از سلامت انتخابات، به نقش قانونی و مؤثر شورای نگهبان اشاره کردند و افزودند: از بزرگترین برکات شورای نگهبان این است که مراقب هر گونه خطا و اشتباه است که البته دستگاههای دیگر هم در این زمینه، فعال هستند.

رهبر انقلاب در تبیین سلامت انتخابات پس از انقلاب خاطرنشان کردند: البته در برخی انتخابات گزارشهایی در مورد اشکال در انتخابات وجود داشت که دستور بررسی دقیق داده و معلوم شد آنگونه نبوده است، ضمن اینکه گاه در گوشه و کنار، مشکلاتی و تخلفاتی نیز وجود داشته اما هیچکدام در نتیجه انتخابات مؤثر نبوده است.

رهبر انقلاب، رأی مردم را به معنای واقعی کلمه «حق الناس» خواندند و تأکید کردند: مراقبت از رأی هر ایرانی، «واجب شرعی و اسلامی» است و هیچ کس حق ندارد در این امانت خیانت کند ضمن اینکه «نتیجه آرای» مردم نیز مظهر کامل حق الناس است و همه باید در مراقبت و دفاع از آن تلاش کنند.

رهبر انقلاب ایستادگی در مقابل اصرار عده ای برای باطل اعلام شدن نتیجه انتخابات 88 را نمونه ای از صیانت از نتایج آرای ملت و دفاع از حق الناس برشمردند و افزودند: 40 میلیون نفر با حضور پرشور، به میدان آمدند، نتیجه انتخابات نیز هرچه بود ما بطور کامل از آن دفاع می کردیم، همچنانکه در همه انتخابات دیگر نیز پشت نتایج آرای ملت هرچه باشد می ایستم و اجازه خدشه در آن را نمی دهم.

رژیم صهیونیستی 25 سال آینده را نخواهد دید/ در عرصه‌های دیگر اجازه‌ مذاکره با آمریکا ندادیم


رهبر انقلاب با اشاره به حرفهای بی منطقی که در باب انتخابات درباره وزارت کشور و شورای نگهبان زده می شود تأکید کردند: شورای نگهبان چشم بینای نظام در انتخابات است و در همه دنیا، چنین نهادی با اسم ها و عناوین متفاوت وجود دارد.

ایشان افزودند: نظارت شورای نگهبان در انتخابات، استصوابی و مؤثر است و این نظارت بخشی از همان حق الناس است و باید آن را رعایت و حفظ کرد.

رهبر انقلاب با تأکید بر ضرورت احراز صلاحیتها در انتخابات افزودند: شورای نگهبان مراقبت می کند که اگر به علت برخی کوتاهی ها، افراد بی صلاحیت، به عنوان نامزد وارد عرصه انتخابات شدند، جلویش را بگیرد و این حق قانونی، منطقی و عقلی شورا است.

حضرت آیت الله خامنه ای حضور پرشور مردم در انتخابات را ضامن حفظ کشور خواندند و افزودند: جمهوری اسلامی به شرط وحدت و انسجام ملت و پرهیز از دو دستگی، بدون تردید شامل نصرت الهی شده و بر همه دشمنان پیروز خواهد شد.